معنی جهد
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف و متضاد زبان فارسی
اهتمام، اهتمام، تقلا، تکاپو، تلاش، جدیت، سعی، کوشش، مساعی
عربی به فارسی
تقلا , تلا ش , کوشش , سعی
فرهنگ فارسی هوشیار
کوش، تاب رنج، سختی، تاب و توان، فرجام -1 (مصدر) کوشیدن رنج بردن، (اسم) کوشش رنج. (اسم) توانایی کوشش.
فرهنگ فارسی آزاد
جُهْد، توانائی، وُسْع، طاقت، مَقْدورات،
جَهْد، (جَهَدَ، یَجْهَدُ) کوشیدن و جِدِّیَّت کردن، رنج بردن، فوق طاقت بار کردن، سخت گردیدن، لاغز و ضعیف شدن،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Attempt
گویش مازندرانی
کم، اندک، دو عطسه ی پیاپی
لغت نامه دهخدا
داره جهد. [رَ ت ُ ج ُ] (اِخ) نام این موضع در شعر افوه الاودی آمده است. (معجم البلدان).
معادل ابجد
12