معنی جنی

فرهنگ عمید

جنی

میوۀ تازه‌چیده‌شده،

جن‌زده،
[مجاز] خشمگین،
(اسم) [قدیمی] جن،

حل جدول

جنی

جن زده

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

جنی

شیطان

گویش مازندرانی

جنی

آدم رام نشده – وحشی – عصبانی

فرهنگ فارسی هوشیار

جنی

تک پری پریزده ‎ میوه، چیده چیدن (صفت) چیده چیده شده. (اسم) واحد جن پری.

فرهنگ فارسی آزاد

جنیّ

جَنَیّ، تازه چیده، میوهء کاملاً تازه و رسیده و چیده،

فارسی به آلمانی

جنی

Daemon, Masc. [noun], Genie [noun]

فرهنگ معین

جنی

(جَ) [ع.] (ص.) چیده شده.

عربی به فارسی

جنی

جن , پری , تولید کننده , تناسلی , مربوط به اندامهای تناسلی

لغت نامه دهخدا

صخر جنی

صخر جنی. [ص َ رِ ج ِن ْ نی] (اِخ) رجوع به صخر شود.


خشم جنی

خشم جنی. [خ َ م ِ ج ِن ْ نی] (اِخ) قریه ای است فرسنگی کمتر مشرق خشت. (فارسنامه ٔ ابن بلخی).


زعفر جنی

زعفر جنی. [زَ ف َ رِ ج ِن ْ نی] (اِخ) در تداول عامه، پادشاه مسلمان جنی. که گویند به روز عاشورا بمدد حسین بن علی (ع) با لشکر خویش بیامد و حضرت علیه السلام به او اجازه حرب نداد و فرمود از انصاف و مردی دور است. چه شما آنان را ببینید وایشان شما را نبینند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


اشرف جنی

اشرف جنی. [اَ رَ ف ِ ج ِن ْ نی] (اِخ) نام همزاد سوادبن قارب بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 685 شود.


علی جنی

علی جنی. [ع َ ج ِ] (اِخ) دهی است از دهستان آواجیق، بخش حومه ٔ شهرستان ماکو. این ده مشهور به علوجنی شده است. رجوع به علوجنی شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


ابن جنی

ابن جنی. [اِ ن ُ ج ِن ْ نی] (اِخ) ابوالفتح عثمان. ادیب و نحوی موصلی. شمنی در حاشیه ٔ مغنی گوید پدر او جنی رومی و مملوک سیلمان بن فهد ازدی بود. و گویند جنی معرب گنی کلمه ٔ رومی است. مولد ابن جنی شهر موصل پیش از سال 300 هَ.ق. است و او چهل سال ملازم صحبت ابوعلی فارسی بوده و از او نحو و تصریف آموخته و پس از وی خلیفه ٔ او گشته و در بغداد بجای ابوعلی بتدریس پرداخته است. وفات او به بغداد به سال 392 روی داده است. و سید رضی در علوم ادبیه شاگرد او بوده. ابن جنی وقتی در حلب بدربار سیف الدوله و زمانی بفارس به خدمت عضدالدوله ٔ دیلمی پیوسته است. او را در فن خویش تصانیف بسیار است، از جمله: کتاب لمع که متعارف و متداول بوده و بر آن شروح بسیار نوشته اند. کتاب خصائص. کتاب سرالصناعه. کتاب المنصف. کتاب التلقین. کتاب التعاقب. کتاب الکافی فی شرح القوافی. کتاب التذکرهالاصبهانیه. کتاب المقتضب. کتاب التصریف الملوکی. و ابن الندیم کتب ذیل را نیز بدو نسبت می کند و از کتب فوق جز از لمع و تلقین و تعاقب نام نمی برد: کتاب التعاقب فی العربیه. کتاب المعرب. کتاب التلقین. کتاب اللمع. کتاب الفسر لشرح دیوان ابی الطیب. کتاب الفصل بین الکلام الخاص و العام. کتاب العروض والقوافی. کتاب جمل اصول التصریف. کتاب الوقف و الابتداء. کتاب الالفاظ من المهموز. کتاب المذکر و المؤنث. کتاب تفسیر المراثی الثلاثه و القصیده الرائیه للشریف الرضی. کتاب معانی ابیات المتنبی. کتاب الفرق بین کلام الخاص و العام.

معادل ابجد

جنی

63

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری