معنی جمود

فرهنگ معین

جمود

(جُ) (مص ل.) جامد شدن.

فرهنگ عمید

جمود

[مجاز] انعطاف‌ناپذیری، بی‌نرمشی،
[مجاز] خشک شدن، خشکی،
[مجاز] افسرده شدن، افسردگی،
جامد بودن،

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

جمود

یخ بستن، جامد شدن

فرهنگ فارسی آزاد

جمد، جمود

جَمْد، جُمُود، (جَمَدَ، یَجْمُدُ) جامد شدن، یخ بستن، منعقد شدن، خستگی و افسردگی،

انگلیسی به فارسی

inanition

جمود

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

جمود

53

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری