معنی جماعت ها

امم, جماعات

ربو

گروه، انجمن، طایفه

گروه مردم، نماز جماعت

پیشنمازان

توده، انبوه، گروه

پیشنماز

تجمع، مدرسه

Derschule [noun]

Kleinbauernstand

گروه، گروهی از مردم، اطرافیان، کسان، صنف. [خوانش: (جَ عَ) [ع.] (اِ.)]

گروه،
گروهی از مردم،

انجمن، باند، جمع، جمعیت، فرقه، گروه، معشر، طایفه، قبیله

امام جماعت. [اِ م ِ ج َ ع َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) پیشنماز:
اگر امام جماعت طلب کند امروز
خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد.
حافظ.
و رجوع به ترکیبات امام شود.

صرم

520