معنی جلوگیری کردن

فارسی به انگلیسی

جلوگیری‌ کردن‌

Avoid, Baffle, Balk, Bar, Block, Check, Constrain, Contain, Cork, Forbid, Cumber, Deter, Help, Discourage, Hedge, Hinder, Prevent, Interrupt, Manacle, Prohibit, Restrain, Save, Snag, Stay, Stop, Suffocate

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

جلوگیری کردن

(مصدر) منع کردن ممانعت کردن.


جلوگیری

پیشگیری پهرج منع ممانعت.

حل جدول

جلوگیری کردن

ممانعت، خودداری

ممانعت


جلوگیری

نهی

فارسی به آلمانی

جلوگیری کردن

Aufhalten, Behalten, Bewahren, Einhalten, Erhalten, Halten


جلوگیری

Abnehmen, Bordstein (m), Nachlassen [noun], Rinnstein (m), Zügeln


جلوگیری کردن از

Abgeben, Einhalten, Kontrolle (f), Prüfen, Scheck (m)

فارسی به عربی

جلوگیری کردن

امنع، توقیف، عیش


جلوگیری

حفظ، رفض، قید، هدوء


جلوگیری کردن از

اعق، لجام، مراقبه

فرهنگ معین

جلوگیری

(~.) (حامص.) ممانعت.

فرهنگ عمید

جلوگیری

مانع وقوع امری شدن،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جلوگیری

پیشگیری

مترادف و متضاد زبان فارسی

جلوگیری

پیشگیری، خودداری، دفع، قدغن، ممانعت، منع، نهی

معادل ابجد

جلوگیری کردن

553

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری