معنی جلوه
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Blaze, Effect, Glitter, Light, Sparkle
نام های ایرانی
دخترانه، حالت دلپذیر در چیزی یا کسی، زیبایی، نمایان شدن، آشکار کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
خود را نشان دادن، آشکار ساختن، تابش انوار الهی بر قلب عارف. [خوانش: (جِ وِ) [ع.] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
فرهنگ واژههای فارسی سره
نمود
مترادف و متضاد زبان فارسی
حضور، ظهور، خودنمایی، نمایش، نمود، وانمود، تلالو، جلال، حشمت، رونق، شکوه، آراستن
فارسی به عربی
ازدهار، استعراض، بصر، شجاعه، عرض، لمعان، مباهاه
فارسی به آلمانی
Ausstellen, Betätigen, Parade (f), Prunk (m), Schau (f), Vorführen, Vorführung (f)
لغت نامه دهخدا
حسن جلوه. [ح َ س َن ِ ج ِ وَ] (اِخ) (ابوالَ...) رجوع به جلوه شود.
ابوالحسن جلوه
ابوالحسن جلوه. [اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ج ِ وَ] (اِخ) رجوع به جلوه... شود.
شفق جلوه
شفق جلوه. [ش َ ف َ ج ِل ْ وَ / وِ] (ص مرکب) سرخگون. (ناظم الاطباء). که جل__وه ٔ شفق دارد. سرخرنگ:
هوا تمام شفق جلوه شد تماشا کن
چه کرده ای که دگر رنگ گل بیابانی است.
ناصرعلی (از آنندراج).
معادل ابجد
44