معنی جلا دادن

فارسی به انگلیسی

جلا دادن‌

Buff, Gloss, Rub, Varnish, Water, Wax

فرهنگ فارسی هوشیار

جلا دادن

پرداختن پاکیزه کردن، پرداخت کردن، صیقل دادن


جلا

(مصدر) روشن کردن افروختن، زدودن صیقل دادن، (مصدر) آواره شدن جلا ء وطن. ‎-4 (اسم) آوارگی.

حل جدول

جلا دادن

صیقل

صقل


جلا

صیقل دادن

فارسی به عربی

جلا دادن

بریق، ثقل، سطح، صبغ، یابان


جلا ل دادن

مجد


جلا

اصفر داکن، بریق، ثقل، حریر، صبغ، لمعان، یابان

فارسی به آلمانی

جلا دادن

Polieren, Politur (f), Polnisch, Putzen, Schliff (m), Nipon


جلا

Nipon, Polieren, Politur (f), Polnisch, Putzen, Sateen, Satin (m), Schliff (m), Strahlung [noun]

ترکی به فارسی

جلا

جلا، صیقل

فرهنگ معین

جلا

واضح و روشن کردن، صیقل دادن. [خوانش: (جَ) [ع. جلاء] (مص م.)]

(جَ) [ع.] (مص ل.) کوچ کردن، از وطن دور شدن، آوارگی.

فرهنگ عمید

جلا

تابش، درخشش،
(اسم) هر نوع مادۀ روغنی که اشیا و به‌ویژه فلزات را با آن درخشان می‌کنند،
[قدیمی، مجاز] روشنی چشم،
[قدیمی] دور شدن و کوچ ‌کردن از وطن،
(اسم) [قدیمی] چیزی که موجب روشنی چشم می‌شود،

مترادف و متضاد زبان فارسی

جلا

برق، تلالو، درخشش، درخشندگی، صیقل، پرداخت، آب‌وتاب، رونق، آوارگی

معادل ابجد

جلا دادن

93

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری