معنی جفت ، شوهر

حل جدول

جفت ، شوهر

زوج


شوهر، جفت

زوج


جفت

زن و شوهر

همسر، زن و شوهر، زوج

گویش مازندرانی

جفت

جفت رحم پس از زایمان، جفت، مقابل طاق

چوبی که به گردن گاو اندازند و به خیش متصل باشد، دو گاو نری...

فرهنگ عمید

جفت

واحد شمارش برخی چیزهایی که به‌صورت دوتایی کاربرد دارد: یک جفت جوراب،
دو عدد از چیزی یا کسی،
(صفت) [مقابلِ طاق] زوج،
زن یا شوهر، همسر،
دو حیوان نروماده که با یکدیگر جفت‌گیری می‌کنند،
(صفت) [عامیانه، مجاز] دو چیز برابر و مانند هم: دوقلوها جفت هم بودند،
(صفت) همانند، نظیر،
(زیست‌شناسی) عضو عروقی و اسفنجی که در دوران آبستنی داخل رحم پستانداران تشکیل می‌شود و توسط بند ناف به جنین اتصال دارد و اکسیژن و مواد غذایی به جنین می‌رساند و مواد دفعی جنین را دفع می‌کند. در زایمان‌های عادی در حدود یک ساعت بعد از تولد نوزاد خارج می‌شود،
دو گاو که برای شخم زدن پهلوی هم می‌بندند: جفت ببردند و زمین ماند خام / هیچ ندارد جز خار و گیا (مولوی۲: ۶۴)،
[عامیانه] کامیون ده‌چرخ،
۱۱. (صفت) [قدیمی] همراه، همدم: من به هر جمعیتی نالان شدم / جفت بدحالان و خوشحالان شدم (مولوی: ۵)،
* جفت شدن: (مصدر لازم)
به هم پیوستن،
با هم برابر شدن، مانند هم شدن،
به هم پیوستن نروماده، مقاربت کردن،
* جفت کردن: (مصدر متعدی)
دو چیز را با هم برابر ساختن، مانند هم کردن،
به هم پیوند دادن،
دو حیوان نر و ماده را کنار هم قرار‌ دادن برای جفت‌گیری،

چَفت


پاک جفت

شوهر یا زنی که به همسر خود خیانت نکند، جفت پاک، همسر عفیف،

فرهنگ معین

جفت

زوج، دو عدد از یک چیز، زن و شوهر، همسر، همتا، همانند، همراه، همدم. [خوانش: (~.) [په.] (اِ.)]

(جُ) (اِ.) عضوی عروقی که در هنگام بارداری، از طریق بند ناف مواد لازم را به جنین رسانده و مواد دفعی را می گیرد.

(جَ) (اِ.) = جفته. چفته: نک چفت.

لغت نامه دهخدا

شوهر

شوهر. [ش َ / شُو هََ] (اِ) بَعْل. زوج. (آنندراج). شوی. جفت. همسر. میره. حلیل. (یادداشت مؤلف) (مهذب الاسماء). مرد آنگاه که زن گرفته باشد:
مرا شوهری بود بازارگان
گزیده همی در میان سران.
فردوسی.
پس یعقوب آنجا[زمین مصر] مقام کرد و زلیخا یوسف را به شوهر کرد. (مجمل التواریخ). شوهر که نه درخورد زن باشد ناکرده اولیتر. (مرزبان نامه).
نه لایق بود عیش با دلبری
که هر بامدادش بود شوهری.
سعدی.
اجتلاء؛ جلوه دادن عروس را بر شوهر. (منتهی الارب).
- به شوهر دادن، عروس کردن. دختر را به شوی سپردن:
تو روی دختر دلبند طبعمن بگشای
که پیر گشت و ندادم به شوهر عنین.
سعدی.

فارسی به عربی

جفت

زوج، صاحب، ضعف، فریق، مباراه

واژه پیشنهادی

جفت

کاسه ی میوه بلوط

معادل ابجد

جفت ، شوهر

994

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری