معنی جز اصلی

حل جدول

جز اصلی

رکن


جز

غیر از

دنبه برشته

دنبه برشته، غیر از

فرهنگ عمید

جز

غیراز، مگر، الا،
[قدیمی] علاوه‌بر،
* به‌جز: (حرف اضافه) جز، غیر، مگر،

صدایی که از برخورد آب به آتش یا هرچیز داغ شنیده می‌شود،
صدای تف دادن چیزی در روغن، جزجز،
* جز جگر زدن: [عامیانه، مجاز] به درد بی‌درمان مبتلا شدن،
* جز زدن: (مصدر لازم) [مجاز]
سوختن و جزجز کردن چیزی در روی آتش،
از سوز دل ناله و زاری‌کردن،

=جزیره

فارسی به عربی

اصلی

اصلی، اصیل، انتخابات، اولی، جوهری، رییس، رییسی، ساکن اصلی، ضروری، عضوی، فطری، قوس، کاردینال


جز

بیع بالمفرد، لکن، ما عدا

عربی به فارسی

اصلی

بومی , طبیعی , ذاتی , مکنون , فطری , اصلی , بکر , بدیع , منبع , سرچشمه

فرهنگ معین

جز

صدایی که از تماس آب با آتش یا فلز گداخته برخیزد، صدای تف دادن چیزی در روغن. [خوانش: (جِ) (اِ.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

جز

بجز، بغیر، به‌استثنای، سوای، غیر، غیراز، مگر، مگراین‌که، مگر

گویش مازندرانی

جز

نوعی تیغ و خار جنگلی

نوعی گیاه همیشه سبز و خاردار که در سنگلاخ ها روید، فندق...

صدای سرخ شدن چربی، تف، گرمایی که در اثر سوختگی ایجاد شود...

معادل ابجد

جز اصلی

141

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری