معنی جرا

فرهنگ معین

جرا

(جِ) [ع. جری] (اِ.) راتبه، وظیفه جنسی، اجرا، جیره.

(جَ) [ع.] (اِ.) نفقه، آن چه بدان معاش گذرانند، اخراجات.

فرهنگ فارسی هوشیار

جرا

وظیفه، نفقه


هلم جرا

هم چنین روا رو همچنین.


پر جرا ء ت

(صفت) پرجگر دلیر.


بهادری

دلیری یلی گردی ‎ شجاعت دلیری، جرا ت جسارت.


اژدهال

(صفت) آنکه دلی چون اژدها دارد قوی دل پر جرا ء ت.


پیش نرفتنی

(صفت) غیر قابل جرا انجام ناپذیر مقابل پیش رفتنی.

فرهنگ عمید

جرا

نفقه، وظیفه، مواجب، مستمری: گفت شاهنشه جرایش کم کنید / ور بجنگد نامش از خط برزنید (مولوی: ۵۸۱)،


هلم جرا

به‌همین‌ترتیب، همچنین،

فارسی به عربی

لا زم الا جرا

لا غنی عنه

معادل ابجد

جرا

204

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری