معنی جدا نشدنی

حل جدول

جدا نشدنی

لاینفک


نشدنی

غیر ممکن

فارسی به انگلیسی

جدا نشدنی‌

Integral, Inherent

فارسی به عربی

جدا نشدنی

متلازم


نشدنی

غیر عملی، مستحیل

فرهنگ فارسی هوشیار

جدا نشدنی

(صفت) غیر قابل انفصالغیر قابل انفکاک.


جدا

سوا، تنها، منفصل، جدا کردن


نشدنی

ناممکن، ممتنع، محال

فارسی به ایتالیایی

جدا نشدنی

inseparabile

لغت نامه دهخدا

نشدنی

نشدنی. [ن َ ش ُ دَ] (ص لیاقت) ناشدنی. محال. ممتنع. ناممکن. (یادداشت مؤلف). مقابل شدنی. رجوع به شدنی شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

نشدنی

غیرممکن، محال، ناشدنی،
(متضاد) ممکن

واژه پیشنهادی

نشدنی

ناممکن-

محال-غیرممکن

ناشو

بی سروپا-ناکارآمد

گویش مازندرانی

جدا

جدا – سوا

معادل ابجد

جدا نشدنی

422

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری