معنی جامعه انسانی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

انسانی

انسانی. [اِ] (ص نسبی) منسوب به انسان، قوه یا نفس انسانی. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ فارسی هوشیار

انسانی

آدمی مردمیک (صفت) منسوب به انسان: عالم انسانی.


جامعه

جمع کننده، گرد آورنده

فرهنگ معین

جامعه

(مِ عِ) [ع. جامعه] (اِ.) گروه مردم یک شهر، کشور، جهان یا صنفی از مردم مانند جامعه بشریت، سیاه پوستان، هنری، و...،~ مدنی جامعه ای که بر مبنای خواست آزادانه و آگاهانه اکثریت مردم در شکل گیری حکومت و رعایت حقوق بشر و قانون مندانه اداره می شود.، ~

فرهنگ عمید

جامعه

[جمع: جوامع] گروهی از مردم که با هم وجه اشتراک داشته باشند و در سرزمینی واحد زندگی کنند،
نهادی که به‌وسیلۀ مؤسسات، افراد، و کشورها برای اهداف ویژ‌ای تشکیل می‌شود: جامعهٴ دانشجویان،
* جامعهٴ روحانیت: گروه پیشوایان دینی،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جامعه

انجمن، توداک، هازه، چبیره، همبود، همبودگاه

مترادف و متضاد زبان فارسی

جامعه

اجتماع، جمعیت، سازمان، گروه، مجمع

فارسی به عربی

جامعه

مجتمع


غیر انسانی

لا انسانی


انسانی

انسان

عربی به فارسی

لا انسانی

بی عاطفه , فاقد خوی انسانی , غیر انسانی , نامردم


انسانی

بامروت , رحیم , مهربان , باشفقت , تهذیبی , کسی که نوع پرستی را کیش خود میداند , نوع پرست , بشر دوست , وابسته به بشر دوستی

معادل ابجد

جامعه انسانی

291

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری