معنی جامد شدن
فرهنگ عمید
(فیزیک) ویژگی مادهای که شکل و حجم ثابتی دارد و در برابر تغییر شکل مقاومت نشان میدهد، مانند چوب،
خشک و بیروح، نامطبوع،
(ادبی) =اسم * اسم جامد
فرهنگ معین
یخ بسته، منجمد، آن چه که زنده نیست و رُشد ندارد مانند سنگ. [خوانش: (مِ) [ع.] (اِفا.)]
فرهنگ واژههای فارسی سره
سنگ شده
مترادف و متضاد زبان فارسی
جماد، سخت، سفت، منجمد
فرهنگ فارسی هوشیار
یخ بسته، افسرده
فارسی به آلمانی
Kraeftig [adjective]
لغت نامه دهخدا
طبع جامد. [طَ ع ِ م ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) ناموزون طبع. کندطبع. (آنندراج).
اسم جامد
اسم جامد. [اِ م ِ م ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نصیرالدین طوسی گوید: آن بود که از آن اشتقاقی نتوان کرد، مانند حیزبون و هیهات. (اساس الاقتباس ص 15).
زاج جامد
زاج جامد. [ج ِ م ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) از جنس زاج اخضر است که در ظاهر معدن رطوبت زاجیه منجمد شده باشد. (مخزن الادویه). و رجوع به جامع ابن بیطار و دائره المعارف بستانی ج 9 و زاج در لغت نامه شود.
معادل ابجد
402