معنی جالس

فرهنگ معین

جالس

(لِ) [ع.] (اِ.) نشیننده، نشسته.

حل جدول

جالس

نشسته


نشسته

جالس

فرهنگ عمید

جالس

نشیننده،
نشسته،

فرهنگ فارسی هوشیار

جالس

‎ تشیننده، نشاننده (اسم) نشیننده نشسته، جالسین جلاس.


قاعد

نشسته، جالس


جالسین

(تک: جالس) نشستگان


جلاس

(تک: جلیس) همنشینان (صفت اسم) جمع جالس و جلیس.


برنشسته

(اسم) سوار شده (براسب و مانند آن)، نشسته برتخت (سلطنت) جالس براریکه (پادشاهی) .

فرهنگ فارسی آزاد

جالس

جالِس، نشسته (جمع:جُلّاس- جُلُوس)،


قاعد

قاعِد، نشسته، جالس، بدون همت در کار (جمع: قُعُود)،


مستوی

مَستَوِی، (اسم فاعل از اِستِواء از ریشه سَوِیَ) مستقیم (شونده)، معتدل (شونده)، مستقر و جالس (شونده)، متساوی (شونده)، بالا رونده، مستولی (شونده)، خشک و بی آب (شونده)، (زمین)، مستقیم، معتدل، برقرار، جالس،

انگلیسی به فارسی

seater

جالس


sitter

جالس

سوئدی به فارسی

tvsitsig bil

جالس، کرسی نشین،

معادل ابجد

جالس

94

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری