معنی جادکمه
گویش مازندرانی
جادکمه
فرهنگ عمید
دکمه،
منگوله،
حلقه،
جادکمه،
منگنه
دستگاه یا ابزاری که چیزی را زیر آن بگذارند و فشرده کنند، آلت فشار،
افزاری که با آن دکمه و جادکمه درست میکنند،
زیپ
نوعی بست برای دوختن به لباس به جای دکمه و جادکمه و آن دونوار یا دوباریکۀ پارچه است که در کنار هرکدام دندانههای فلزی بهاندازههای مختلف قرار دارد و با کشیدن گیرۀ متحرک دندانهها درهم میافتد و با پایین کشیدن گیره دندانهها از هم باز میشود،
مترادف و متضاد زبان فارسی
ماده بودن، تانیثبودن، مونث بودن،
(متضاد) نرینگی، اندام مادهگلوگیاه، عضوتولیدمثل گلوگیاه، جادکمه، جاتکمه
معادل ابجد
73