معنی جاده فلزی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
فلزی. [ف ِ ل ِزْ زی] (ص نسبی) منسوب به فلز یا ساخته شده از فلز.
فرهنگ معین
(دِّ) [ع.] (اِ.) شاهراه، راه بزرگ.،~صاف کن کنایه از: آن که وسیله پیشرفت یا پیروزی دیگران را فراهم می کند.
فرهنگ عمید
راه وسیع و بزرگ، شاهراه،
راه وسیع عمومی در خارج شهر،
مترادف و متضاد زبان فارسی
اتوبان، راه، شارع، شاهراه، طریق، طریقه
ترکی به فارسی
خیابان
فرهنگ فارسی هوشیار
ایجاد جاده ساختن جاده راه سازی.
جاده کشیدن
(مصدر) راژه ساختن ایجاد جاده کردن راه درست کردن.
جاده
شاهراه
فرهنگ واژههای فارسی سره
راه
فارسی به عربی
بوابه، جسر، شارع، طریق، مسار
فارسی به آلمانی
Die [noun], Spur, Straße (f), Weg [noun]
معادل ابجد
140