معنی تیزی
لغت نامه دهخدا
حل جدول
حدت
مترادف و متضاد زبان فارسی
برایی، برندگی،
(متضاد) کندی، تندی، حدت، تندخویی، خشونت، غضب، قهر، دم، لبه
فارسی به انگلیسی
Acuity, Edge, Incision, Incisiveness, Jag, Keenness, Prong, Salience, Sharpness, Snag, Teeth, Tine
فارسی به عربی
شده الحزن
فرهنگ فارسی هوشیار
تیزبودن تندبودن مقابل کندی، حدت طعم (فلفل زنجبیل و غیره) . -3 (اسم) زنجبیل، یکی ازآهنگهای موسیقی. یا تیزی با خرز. پرده ایست از موسیقی قدیم. یاتیزی راست. نغمه ایست ازموسیقی قدیم گردانیه.
واژه پیشنهادی
برانی
معادل ابجد
427