معنی تیا

لغت نامه دهخدا

تیا

تیا. (ع اِ مصغر) مصغر تا. اسم اشاره، یعنی این زن. (ناظم الاطباء).


پی تیا

پی تیا. (اِخ) پی تی. یونانیان کاهنه ٔ آپولو را در دلفی پی تیا می خواندند. کاهنه ٔ مزبور نخست از دوشیزگان انتخاب میشد ولی چندی بعد او را از میان زنان پنجاه ساله برگزیدند. پی تیا را مخصوصاً از میان زنان فقیر و بی اطلاع و گم نام دلفی انتخاب می کردند و همیشه عقیده ٔ خدایان در باب هرامری بواسطه ٔ او استفسار میشد بدین طریق که پی تیا نزدیک گودالی که از آن دود کندر و عطریات متصاعد بود میایستاد و برگ غار در دهان میجوید. سپس در وی اضطراب و هیجانی که به گمان یونانیان ناشی از توجه خدایان بود پدید می آمد و کلماتی ادا میکرد که کهنه ثبت میکردند و آن کلمات را از جانب خدایان پنداشته کار می بستند. (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دکولانژ صص 467-468).


اتیاع

اتیاع. [اِت ْ تیا] (ع مص) بردن، چنانکه باد برگ را.


اتیاد

اتیاد. [اِت ْ تیا] (ع مص) اتئاد. آهستگی کردن. (تاج المصادر بیهقی). آهستگی نمودن. یقال: اتّئد فی امرک، ای تثبت. (منتهی الارب).


اتیام

اتیام. [اِت ْ تیا] (ع) ذبح کردن گوسپند تیمه. (منتهی الارب). بکشتن گوسفند را در خانه. (زوزنی). گوسفند علفی کشتن. (تاج المصادر بیهقی).


تابیت تی

تابیت تی. (اِخ) یکی از آلهه ٔ یونانی که در یونان هِس تیا (رب النوع اجاق خانواده) می نامند. (ایران باستان ج 1 ص 587).


متیاس

متیاس. [م َت ْ تیا] (اِخ) متی: ثم القوا قرعتهم فوقعت القرعه علی متیاس. (ترجمه ٔ عربی کتاب مقدس، اعمال رسولان فصل اول آیه ٔ 26). و رجوع به متی (یکی از شاگردان مسیح) شود.

حل جدول

تیا

سیارکى در کهکشان ما


سیارکى در کهکشان ما

تیا


از سیارات

تیا


اشاره

تیا


ازاساطیریونانی

تتیس، زئوس، آدونیس، هکابه، هرمس، آشیل، تیا، سکولا، هلن

واژه پیشنهادی

چشم لر

تیا


از اساطیر یونانی

آشیل، تیا، سکولا، هلن

انگلیسی به فارسی

theaflavin

تیا فلاوین: رنگیزه ای قرمز متمایل به نارنجی چای است ضمن تخمیر در چای بوجود می آید

معادل ابجد

تیا

411

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری