معنی تکیه

فرهنگ عمید

تکیه

پشت دادن به چیزی، پشت خود را به چیزی نهادن،
(اسم) محل وسیع برای روضه‌خوانی و عزاداری،
(اسم) [قدیمی] جای نگه‌داری مستمندان،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تکیه

پشت دادن

فارسی به عربی

تکیه

اقامه، تدل

گویش مازندرانی

تکیه

تکیه حسینیه


تکیه پیش

محل تکیه – کنار تکیه


تکیه سر

محل تکیه، کنار تکیه

فرهنگ فارسی هوشیار

تکیه

پشت به چیزی گذاشتن

فرهنگ فارسی آزاد

تکیه

تَکِیَّه، محل تَجَمُّع درویشها و صوفیها برای اجرای شعائر و آداب مذهبی، محل تَجَمُّع برای عزاداری و روضه خوانی (جمع: تَکایا) (در فارسی تِکْیِه تلفظ می کنند)،

فارسی به آلمانی

تکیه

Bleiben [verb]

لغت نامه دهخدا

تکیه

تکیه. [ت َک ْ ی َ / ی ِ] (از ع، اِمص) لفظ عربی است بمعنی پشت به چیزی گذاشتن. (غیاث اللغات):
بر فضل تست تکیه ٔ امید او از آنک
پاشنده ٔ عطایی و پوشنده ٔ خطا.
خاقانی.
مرا تکیه جان پسر بر عصاست
دگر تکیه بر زندگانی خطاست.
سعدی.
|| بمعنی اعتماد مجاز است. به لفظ کردن و زدن و دادن و آوردن و داشتن مستعمل. (غیاث اللغات) (آنندراج). استناد و اعتماد. (ناظم الاطباء):
تکیه بر حسن عهد بوالفتح است
شادی از حفظ و نظم قرآن است.
مسعودسعد.
روز بهارست خیز تا به تماشا رویم
تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار.
سعدی.
|| (اِ) بمعنی متکا نیزآمده و بمعنی چیزی که بر آن پشت گذارند... و در بهار عجم نوشته که تکیه بالش و چیزی که بر آن تکیه زنند. و این فارسی است و مأخوذ است از تکاه بر وزن کلاه که در عربی بدین معنی آمده. (غیاث اللغات) (آنندراج). در هند تکیه بالش را گویند و در فارسی بالش و نازبالش و بالین و نازبالین وپشتی. (آنندراج). چیزی که بر آن پشت گذارند و پشتی و لشن و صندلی و کرسی دسته دار... و ساده و بالش. (ناظم الاطباء):
مرد نه محتاج به یاری کس است
همت او تکیه ٔ پشتش بس است.
امیرخسرو.
|| بمجاز پشت و پناه را گویند. (غیاث اللغات). پشت و پناه. (ناظم الاطباء). || مکان بودن فقرا. (غیاث اللغات). مکان بودن فقرا، چنانکه تکیه ٔ صائب که جای پاکیزه ایست در صفاهان و مزار ایشان در آن واقع شده. (آنندراج). خانقاء و منزل دراویش و فقراو جایی که در آن به دراویش طعام دهند. (ناظم الاطباء). مجمع درویشان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دزی درذیل قوامیس عرب آرد: تَکیَّه ج، تکایا. دیر. صومعه. همچنین جایی که معمولاً از مسافران فقیر یا افرادی که توصیه شده باشند بلاعوض پذیرائی کنند...تکیه در هند و ایران و مصر مشابه زاویه در آفریقاست: و منها التکیتین الشهیرتین لمأوی الفقراء والمساکین.
... فلیشر عقیده دارد که این کلمه از «اتکا» آمده است و باید تَکیِه تلفظ شود نه تکیِّه ولی ظاهراً این نظر درست نیست به جهت آنکه جمع آن تکایاست... و این شکل جمع مخصوص کلمات مؤنث است به صورت فَعیلَه که از یک ریشه ٔبی قاعده و خارج از رسم و شرایط معمول می آید. در حالیکه جمع تَکیِه نمی تواند تکایا باشد. (از دزی ج 1 صص 149-150): در تکیه بودم که مرا گفتند آن فقیران مشتاق منتظرند. (انیس الطالبین بخاری).
در تکیه ٔ فراغت ما قیل و قال نیست
آنجا که هست بالش ما قو نمی پرد.
تأثیر (از آنندراج).
یاد حق منزل آرام وفاکیشان است
تکیه بر لطف خدا تکیه ٔ درویشان است.
(تأثیر (ایضاً).
|| محل آسایش. || حسینیه که در آن روضه خوانند. (ناظم الاطباء). جای تعزیه خوانی. جای روضه خوانی. ج، تکایا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || طاق و قبه. «؟» (ناظم الاطباء).

تکیه. [ت َ ی ِ] (اِخ) دهی از دهستان کرانی شهرستان بیجار است. کوهستانی و سردسیر می باشد و 550 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).

تکیه. [ت َ ی ِ] (اِخ) دهی از دهستان درجزین است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 430 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

تکیه. [ت َ ی ِ] (اِخ) دهی از دهستان چهاردولی است که در بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

تکیه. [ت َ ی ِ] (اِخ) دهی از دهستان میان دربند است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

تکیه. [ت َ ی ِ] (اِخ) دهی از دهستان پشتکوه باشت و بابویی است که در بخش گچساران شهرستان بهبهان واقع است. کوهستانی و معتدل است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

تکیه. [ت َ ی ِ] (اِخ) دهی از دهستان ماهی دشت بالا است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع است و 220 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

تکیه. [ت َی ِ] (اِخ) دهی از دهستان چیمه رود است که در بخش نطنز شهرستان کاشان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 3).

تکیه. [ت َ ی ِ] (اِخ) دهی است از دهستان قلعه تل که در بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 900 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ کرد هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

فرهنگ معین

تکیه

(مص ل.) پشت دادن به چیزی، (اِ.) جایی وسیع برای انجام مراسم عزا و روضه خوانی. [خوانش: (تَ یِ) [ع. تکیه]]

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

تکیه

اتکا، اطمینان، اعتماد، پناه‌گاه، تعزیه‌خانه، حسینیه، تاکید، اصرار، فشار

معادل ابجد

تکیه

435

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری