معنی تکه وپاره
حل جدول
لت
لغت نامه دهخدا
تکه تکه. [ت ِک ْ ک َ / ک ِ ت ِک ْ ک ِ / ک َ] (ص مرکب) پاره پاره و لقمه لقمه. (ناظم الاطباء). قطعه قطعه. بریده بریده.
تکه تکه کردن
تکه تکه کردن. [ت ِک ْ ک َ / ک ِ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ک َ دَ] (مص مرکب) پاره پاره کردن. (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (آنندراج). فلان چیز را تکه تکه کرد؛ یعنی پاره پاره ساخت. (برهان).
تکه
تکه. [ت ِک ْ ک َ / ک ِ] (اِ) در تداول عامه، چیز جالب توجه. زن زیبا و خوشگل. || نصیب و قسمت. || چیزی که درخور و مناسب کسی باشد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده).
- تکه ٔ کسی بودن، مناسب و درخور کسی بودن. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده).
تکه. [ت ُ ک ِ] (اِخ) دهی از دهستان بالا شهرستان نهاوند است که در حدود 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
تکه. [ت ُ ک ِ] (اِ) نوعی از تیر که بجای پیکان گرهی دارد. || پشته و بلندی را نیز گفته اند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی).
تکه. [ت َ ک ِ] (اِخ) دهی از دهستان باراندوزچای است که در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع است و در حدود 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تکه. [ت ِک ْ ک َ / ک ِ] (ع اِ) بند شلوار. (دهار) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شلواربند. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ازاربند. (غیاث اللغات). ج، تِکَک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ابن درید گوید: آن را معرب بحساب آرند... (از المعرب جوالیقی ص 90).
فرهنگ معین
(~. ~.) (ص مر.) قطعه قطعه، پاره پاره.
فارسی به عربی
إرْباً إرباً
گویش مازندرانی
از اصوات
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) قطعه قطعه پاره پاره.
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
639