معنی تپق

حل جدول

تپق

گرفتگی زبان است گویند زبان فلانی تپق زده به جای طفل طلف گفت.

گرفتگی زبان است گویند زبان فلانی تپق زده به جای طفل طلف گفت، گرفتگی زبان، لکنت زبان

گرفتگی زبان، لکنت زبان

لکنت زبان


تپق زدن

ریب


گرفتگی زبان است گویند زبان فلانی تپق زده به جای طفل طلف گفت.

تپق

فارسی به انگلیسی

تپق‌

Fetlock, Stumble

فرهنگ عوامانه

تپق

گرفتگی زبان است گویند زبان فلانی تپق زده به جای طفل طلف گفت.

لغت نامه دهخدا

تپق

تپق. [ت ُ پ ُ] (ترکی، اِ) استخوان شتالنگ. (فرهنگ نظام). لفظ مذکور با مصدر زدن (تبق زدن) استعمال میشود. (فرهنگ نظام). رجوع به تبق زدن شود.


تپق زدن

تپق زدن. [ت ُ پ ُ زَ دَ] (مص مرکب) داعی الاسلام در ذیل «تپق » آرد: بند شدن سر سم چهارپا بزمین هنگام رفتن بطوری که نزدیک به افتادن شود. (فرهنگ نظام). از کلمه ٔ ترکی تپق، بمعنی غوزک پا. از اشتالنگ لنگیدن. تپق زدن پای آدمی یا ستور؛ از مچ و مفصل اشتالنگ خم شدن. لنگیدن دفعی و ناگهانی از اشتالنگ. از غوزک پا لنگیدن یا لغزیدن. پیچ خوردن مچ پای و فروافتادن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || تپق زدن زبان، چیزی جز مراد و مقصود از زبان جاری شدن. بی اراده بیرون شدن کلمه از زبان. (یادداشت ایضاً). || تپق زدن زبان، لکنت آن. شکوخیدن زبان. بعضی حرف را بدل بعض دیگر آوردن مانند راء بجای لام: لفتم، بجای رفتم. (یادداشت ایضاً). رجوع به تپق و طپق زدن شود.

فرهنگ معین

تپق

(تُ پُ) (اِ.) لغزش ناگهانی زبان هنگام حرف زدن.

فرهنگ عمید

تپق

لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

تپق

گرفتگی‌زبان، زبان‌گرفتگی، لکنت‌ناگهانی، لکنت آنی، تته‌پته

گویش مازندرانی

تپق

سکندری خوردن، به زمین افتادن هنگام راه رفتن، لکنت زبان...

فرهنگ فارسی هوشیار

تپق

لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن


تپق زدن

تپغ زدن کند زبانی (مصدر) تپق زدن زبان کسی. گرفته شدن زبان او نادرست ادا کردن کلمات: ((فلانی زبانش تپق زده بجای طفل ((طلف)) گفت. ))

معادل ابجد

تپق

502

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری