معنی توکل

لغت نامه دهخدا

توکل

توکل. [ت َ وَک ْ ک ُ] (اِخ) ابن اسماعیل.... رجوع به ابن بزاز در همین لغت نامه و کتاب از سعدی تا جامی ادوارد برون ترجمه ٔ حکمت و تاریخ مغول اقبال و حبیب السیر شود.

توکل. [ت َ وَک ْ ک ُ] (ع مص) اعتماد کردن. (از زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). اعتماد بر کسی کردن. (تاج المصادربیهقی) (مجمل اللغه). تکیه کردن و اعتماد نمودن بر کسی و اعتراف کردن به عجز خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از مجمل اللغه). || به خدا سپردن و دل برداشتن از اسباب دنیا و به حضرت مسبب الاسباب توجه نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). و با لفظ کردن مستعمل است. (آنندراج). پناه و واگذاشتن به خدا و امید به خدا و تکیه و اعتماد برخدا. (ناظم الاطباء). گردن نهادن به خدا و اعتماد و اطمینان کردن به او. (از اقرب الموارد). نزد اهل حقیقت اعتماد کردن به آنچه از خداست و یأس از آنچه در دست انسان است. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی). عبارت از آنکه در کارهایی که حواله ٔ آن با قدرت و کفایت بشری نبود و رأی و رؤیت خلق را در آن مجال تصرفی صورت نبندد زیاده و نقصان و تعجیل و تأخیر نطلبد وبه خلاف آنچه باشد میل نکند. (از نفائس الفنون، حکمت مدنی). برخی گفته اند: توکل آن است که از صمیم قلب یقین داشته باشی که آفریننده ٔ تو ضامن روزی تو است. واگر روزی تو آنهم در اندیشه ٔ تو، اندکی دیر رسید ازخدای تعالی نخواهی که اسباب فراهم کند تا روزی تو مهیا گردد. و آن کس که ترک کسب کند و به طمع مردم نشیند که وسیله ٔ آماده کردن روزی او شوند، او متأکل است نه متوکل.... (از کشاف اصطلاحات الفنون). این اصطلاح اخلاقی و عرفانی است و آن بود که در کارهائی که حواله ٔ آن به قدرت و کفایت بشری نبوده و رای و رؤیت خلق را در آن مجال تصرفی صورت نبندد زیاده و نقصان و تعجیل و تأخیر نطلبد و به خلاف آنچه باشد میل نکند و از نظر عارفان دلبستگی او به آن ذات بی همتا زیادت شود. (فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ص 181):
من درین ره نهاده تن به قضا
وز توکل سپرده دل به قدر.
مسعودسعد.
... نیکبخت و دولتیار آن تواند بود که تقلیل و اقتداء به خردمندان و مقبلان واجب بیند تا به هیچوقت از مقام توکل دور نماند. (کلیله و دمنه).
از توکل، نفس تو چند زنی
مردنامی ولیک کم ز زنی.
سنائی.
کلید توکل ز دل جویم ایرا
به از دل توکل سرائی نبینم.
خاقانی.
مرد توکلم، نزنم درگه ملوک
حاشا که شک به بخشش ذوالمن درآورم.
خاقانی.
به توکل زیم اکنون نه به کسب
که رضا صبرفزایست مرا.
خاقانی.
هر که یقین را به توکل سرشت
بر کرم «الرّزق علی اﷲ» نوشت.
نظامی.
اندر صف مجاهده یک تن ز سروران
بر مرکب توکل و تقوی سوار کو؟
عطار.
در توکل از سبب غافل مشو
رمز الکاسب حبیب اﷲ شنو.
مولوی.
گفت از ضعف توکل باشد آن
ور نه بدهد نان کسی کو داد جان.
مولوی.
طریقه ٔ درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم. (گلستان).
مردان عنان به دست توکل نداده اند
تو سست عزم در گرو استخاره ای.
صائب.
- توکل بر خدا، پناه بخدا و به امید خدا. (ناظم الاطباء).
|| قبول وکالت کردن. (از اقرب الموارد).


توکل سرا

توکل سرا. [ت َ وَک ْ ک ُ س َ] (اِ مرکب) سرای توکل. جایگاه توکل:
کلید توکل ز دل جویم ایرا
به از دل توکل سرائی نبینم
دری تنگ بینم توکل سرا را
ولیک از درون جز فضائی نبینم
توکل سرا هست چون نحل خانه
که الا درش، تنگنائی نبینم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 293).
رجوع به توکل شود.


توکل کردن

توکل کردن. [ت َ وَک ْ ک ُ ک َ دَ] (مص مرکب) واگذاشتن به خدا و پناوه به خدا کردن. (ناظم الاطباء): توکل کردن به خدا؛ تفویض کردن، یله کردن، رها کردن، واگذاشتن به او تعالی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): ایزدتعالی بندگان را که راست باشند و توکل بر وی کنند... ضایع نماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 215).
گر توکل می کنی در کار کن
کسب کن پس تکیه بر جبار کن.
مولوی.
در حذر شوریدن شور و شر است
رو توکل کن توکل بهتر است.
مولوی.
رو توکل کن تو با کسب ای عمو
جهد می کن کسب می کن مو به مو.
مولوی.
و کار به خدا واگذارد و به او توکل کند. (مجالس سعدی ص 62).
افعال خلق چون به خطا منتهی شود؟
در کارها توکل اگر بر خدا کنند.
تأثیر (از آنندراج).
رجوع به توکل شود.


توکل آباد

توکل آباد. [ت َ وَک ْ ک ُ] (اِخ) دهی از دهستان رودبار است که در بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

توکل آباد. [ت َ وَک ْ ک ُ] (اِخ) دهی از دهستان دشمن زیاری است که در بخش فهلیهان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 610 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

فارسی به انگلیسی

توکل‌

Resort, Trust, Trustfulness

فرهنگ معین

توکل

به دیگری اعتماد کردن، کار خود را به خدا واگذاشتن، واگذاشتن کار به وکیل. [خوانش: (تَ وَ کُّ) [ع.] (مص ل.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

توکل

اعتماد، پشتگرمی، تسلیم، به‌دیگری اعتماد کردن، تفویض کردن (امر به خداوند)، کار خود به خداواگذاشتن، واگذاردن

فارسی به عربی

توکل

ثقه

فرهنگ عمید

توکل

کار خود را به خدا واگذاشتن و به امید خدا بودن،

حل جدول

توکل

واگذاردن، اعتماد، پشتگرمی


توکل کردن

اعتماد، تسلیم

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

توکل

امید

فرهنگ فارسی هوشیار

توکل

اعتماد کردن

فرهنگ فارسی آزاد

توکل

تَوَکُّل، قبول وکالت نمودن، تسلیم شدن (کار خود بحق سپردن)، اظهار عجز نمودن و کار بدیگری واگذاشتن، بدیگری اعتماد کردن،

معادل ابجد

توکل

456

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری