معنی تون

تون
معادل ابجد

تون در معادل ابجد

تون
  • 456
حل جدول

تون در حل جدول

  • آتشدان حمام
  • بدن آدمی
  • گلخن حمام
  • آتشدان حمام، گلخن، بدن آدمی
  • گلخن
مترادف و متضاد زبان فارسی

تون در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آتشخانه گرمابه، آتشدان‌حمام، گلخن، تار،

    (متضاد) پود
فرهنگ معین

تون در فرهنگ معین

  • (اِ.) آتشدان حمام، گلخن.
لغت نامه دهخدا

تون در لغت نامه دهخدا

  • تون. (ع اِ) خرقه که بر آن به کجه بازی کنند. (منتهی الارب). خرقه ای که در آن کجه بازی کنند. (ناظم الاطباء). الخرقه التی یلعب علیها بالکجه. (لسان العرب) (اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
  • تون. (اِ) روده ٔ پاک نکرده را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). روده ٔ گوسفند که در او سرگین بود. (شرفنامه ٔ منیری). || قرارگاه نطفه را نیز گفته اند که زهدان باشد. (برهان). زهدان. (غیاث اللغات) (آنندراج). قرارگاه نطفه در رحم که زهدانش نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری). زهدان و قرارگاه نطفه و رحم. (ناظم الاطباء). || سوراخ حمام. || جای سرگین انداختن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || به معنی گلخن حمام هم آمده است و در عربی نیز گلخن هم این نام دارد. توضیح بیشتر ...
  • تون. [ت َ وَ] (اِ) بدن و جثه ٔ آدمی را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). در رسم الخط پهلوی تن را. نویسند و آن را بیشتر تون میخواندند. به معنی تن و بدن. در صورتی که تلفظ حقیقی آن «تن » است. (حاشیه ٔ برهان چ معین):
    جریح گشته سپاه و سلیح گشته تباه
    روان ز جسم، روان گشته و توان ز تون.
    قاآنی. توضیح بیشتر ...
  • تون. (اِخ) شهری است به خراسان نزدیک قائن و از آن شهر است اسماعیل بن ابی سعد و احمدبن محمدبن احمد. (منتهی الارب) (از آنندراج). ولایتی در خراسان نزدیک طبس. (ناظم الاطباء). نام ولایتی است از خراسان. (برهان). امروز فردوس گویند در شمال شرقی طبس و شهری است قدیم. (حاشیه ٔ برهان چ معین): شهرکی است از حدود کوهستان و نشابور [به خراسان] با کشت و برز بسیار. (حدود العالم). نامه ها رسید از خراسان که ترکمانان در حدود ممالک بپراگندند و شهر تون غارت کردند. توضیح بیشتر ...
  • تون. (اِخ) شهری است در سوییس به ناحیه ٔ بِرن که در حوالی برکه ٔ رود آر واقع است. این شهر دارای مدرسه ٔ نظام و کارخانه ٔ لبنیات سازی و تصفیه ٔ فلزات و حریربافی و 24200 تن سکنه است. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

تون در فرهنگ عمید

  • در قالی‌بافی، نخ‌هایی که در طول قالی به کار می‌رود، تار،
  • آتشدان حمام، گلخن،
فارسی به انگلیسی

تون در فارسی به انگلیسی

گویش مازندرانی

تون در گویش مازندرانی

  • رشته ی نخ، نخ پشمی یا ابریشمی
  • تار پارچه، تار، گل و لای، آتش خانه حمام، گلخن
  • محل افروختن آتش
  • وقت – گاه – زمان
  • تاوان – جریمه
فرهنگ فارسی هوشیار

تون در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید