معنی توضیح
لغت نامه دهخدا
توضیح. [ت َ] (ع مص) پیدا کردن. (منتهی الارب). پیدا و آشکار کردن. (ناظم الاطباء). روشن و پیدا کردن. (آنندراج). پیدا ساختن. (غیاث اللغات). واضح و آشکار کردن امری را. (از اقرب الموارد). بازنمودن مطلبی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فن نحو) عبارت است از رفع اضمار حاصل در معارف. (از تعریفات جرجانی). رفع احتمال حاصل در معرفه. مانند: زید التاجر. که قبل از وصف زید به تاجر، احتمال تجارت و جز آن درباره ٔ او می رفت لیکن با ذکر کلمه ٔ تاجر احتمال جز آن مرتفع شد. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
فارسی به انگلیسی
Clarification, Comment, Definition, Demonstration, Elaboration, Elucidation, Enunciation, Explanation, Exposition, Illumination, Illustration, Interpretation, Rubric
فارسی به ترکی
açıklama
فرهنگ معین
روشن کردن، آشکار ساختن، شرح دادن.، ~المسائل کتاب یا کتابچه ای که مجتهدان درباره مسائل شرعی و فقهی می نویسند. [خوانش: (تُ) [ع.] (مص م.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
ایضاح، بسط، تاویل، تبیین، تشریح، تعریف، تفسیر، تفصیل، توجیه، توصیف، روشنگری، روشنسازی، شرح، شرح دادن، بیان کردن، واضح ساختن
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی هوشیار
پیدا کردن، واضح و آشکار شدن
فارسی به ایتالیایی
spiegazione
فرهنگ عمید
واضح کردن، آشکار ساختن،
شرح دادن،
شرح و بیان،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
بازنمود، روشنگری، فرانمود، فرانمون
توضیح المسائل
روشنگرنامه
توضیح دادن
نگیختن، زندیدن، بازنمودن، روشنگری کردن
کلمات بیگانه به فارسی
روشنگری
عربی به فارسی
روشنی , وضوح
معادل ابجد
1224