معنی تنگلوشا

لغت نامه دهخدا

تنگلوشا

تنگلوشا. [ت َ گ َ] (اِخ) بمعنی تنگلوش است که کتاب و صفحه ٔ لوشای حکیم باشد، چه تنگ بمعنی صفحه و لوشا نام حکیمی است رومی و بعضی گویند بابلی بوده و او صاحب علم کیمیا و سیمیا و تکسیر است ودر صنایع و بدایع نقاشی و مصوِّری ثانی ِ مانی بوده است، چنانکه کتاب مانی را ارتنگ می خوانند کتاب او را تنگ می گویند. و بعضی گفته اند تنگلوشا و ارتنگ نام دوکتاب است. و نام علم خانه ٔ رومیان هم هست در نقاشی وصورتگری، و با ثانی مثلثه هم آمده است. (برهان). کتابی که لوشای حکیم صورتها و نقشها و اسلیمی خطائیها وگره بندیها و سایر صنایع و بدایع تصویر و نقاشی که خود اختراع کرده بود در آن ثبت نمود، و این کتاب در برابر ارتنگ مانی است و همچنانکه مانی سرآمد نقاشان چین بوده او سرآمد مصوِّران روم بوده و کارنامه ٔ نقاشان چین را ارتنگ و کارنامه ٔ نقاشان روم را تنگ نامند. (فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از آنندراج). بعضی آنرا از اهل روم دانسته اند و چنان نیست، اصح آنکه تنگ لوش از اهل بابل و معاصر ضحاک وبر ملت صابئین و صاحب کتاب وجوه و حدود بوده است... (انجمن آرا) (آنندراج). محمد معین در حاشیه ٔ برهان آرد: تنگلوشای بابلی تألیف توکروس یونانی بوده که ظاهراً در عهد انوشیروان از یونانی به پهلوی و کمی بعد، از پهلوی به زبان آرامی ترجمه شده و این نسخه ٔ آرامی در دست مؤلفان اسلامی بوده است. بقول نالینو در کتاب علم الفلک، این کتاب که ظاهراً در قرن دوم هجری از زبان پهلوی به عربی ترجمه شده در بین منجمان اسلام معروف بود. و در تاریخ الحکماء قفطی آمده: «در دست مردم مشهور است » و علاوه براقتباسات و اقتطافاتی که در کتب عربی از آن دیده میشود قسمتهایی از آن در طی کتاب ابومعشر بلخی بنام المدخل الکبیر، که در سال 1160 اسکندری (224- 275 هَ.ق.) تألیف شده بدست ما رسیده و آن در فصل اول از مقاله ٔ ششم آن کتاب است و عین این فصل را یعنی متن عربی آن را، بل در کتاب خود درج کرده و با آنچه از اصل یونانی کتاب توکروس بدست آمده تطبیق نموده است، درنتیجه معلوم شده که این تنگلوشای بابلی مسلماً همان تکروس یونانی بوده که ظاهراً در نیمه ٔ دوم قرن اول میلادی کتاب خود را به یونانی نوشته و بعدها به پهلوی ترجمه شده بوده و حتی در کتاب «بزیدج » (ویزیدک) پهلوی... از آن کتاب منقولاتی بوده است. در موقع ترجمه ٔ کتاب توکروس از پهلوی به عربی که به «کتاب الوجوه و الحدود» معروف شده، به علت اغتشاش خط که قابل همه گونه تصحیف است اسم مؤلف که به پهلوی نوشته می شده به تنگلوش و تنگلوشا (تینکلوش، تینکلوس، طینفروس) تبدیل شده و نسبت بابلی بدان داده شده است (گاهی نسبت قوفانی هم هست که منسوب به قوف باشد که اکنون به عقرقوف معروف است). موضوع این کتاب صور نجومی (غیر از صور چهل وهشت گانه ٔ معروف بطلمیوس) و دلالت طلوع آنها در افق شهری در موقع طلوع وجهی از وجوه دوازده گانه بر حوادث حیات مولود است که آنرا در بعض کتب عربی صور درجات فلک نامیده اند و به یونانی پاراناته لونتا گویند. در کتاب ابومعشر صور وجوه برطبق عقیده ٔ یونان (مقصود بطلمیوس است) و عقیده ٔ هندوان و عقیده ٔ ایرانیان شرح داده شده و غالباً عقیده ٔ ایرانی از تنگلوشا نقل شده و اسامی فارسی آن صورتها نیز ثبت گردیده است. از این آثار استنباط می شود که ظاهراً این کتاب نیز ترجمه ٔ صِرف از یونانی نبوده بلکه کتاب یونانی تا حدی به قالب ایرانی ریخته و مطالب ایرانی در آن داخل شده بود. کتابی که منسوب به تنگلوشا و ترجمه ٔ ابن وحشیه است و اکنون بعضی نسخه های نادر از آن در یکی از کتابخانه های شخصی تهران نیز هست به اسم «صور الدرج و الحکم علیها فیما تدل علیه من طوالع المولودین لتنکلوشا البابلی القوفانی بترجمه ابن وحشیه»، بنابر تحقیقات نالینو بکلی مجعول است و هیچگونه ارتباطی با تنکلوس (توکروس حقیقی) ندارد و اصلاً مطالب آن بی معنی و ساختگی است و از کتاب اصلی یعنی ترجمه ٔ عربی از پهلوی خبری نیست و ظاهراً از میان رفته است. (از گاه شماری تقی زاده صص 317-319) (علم الفلک، تاریخه عند العرب فی القرون الوسطی، نالینو چ روم 1911 م. ص 202):
بنام قیصران سازم تصانیف
به از ارتنگ چین و تنگلوشا.
خاقانی.
قطبی از پیکر جنوب و شمال
تنگلوشای صدهزار خیال.
نظامی.
تنگی جمله را مجال تویی
تنگلوشای این خیال تویی.
نظامی.


لوشا

لوشا. (اِخ) نام حکیمی از حکمای روم که او را لوش نیز گویند. (آنندراج). نام حکیمی بوده رومی و او در صنعت نقاشی و مصوری عدیل و نظیر نداشته، همچنانکه مانی در چین سالار و بزرگ نقاشان و سرآمد ایشان بوده او نیز بزرگ و سرآمد نقاشان روم بوده است و چنانکه کتاب مانی را انگلیون می خوانند، کتاب او را تنگلوشا می نامند و تنگلوش هم میگویند. (برهان). این مفهوم از تعبیر غلط «تنگلوشا» پدید آمده است. و رجوع به برهان قاطع چ معین و تنگلوشا شود.


تینکلوس بابلی

تینکلوس بابلی. [س ِ ب ِ] (اِخ) این یکی از سند سبعه بیوت کواکب سبعه است و او راست: کتاب الوجود و الحدود. (ابن الندیم از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنگلوشا شود.


تنگلوش

تنگلوش. [ت َ گ َ] (اِخ) تنگلوشا. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (شرفنامه ٔ منیری). نام کتاب لوشای حکیم رومی است و صنایع و بدایع این کتاب در برابر صنایع و بدایعارتنگ مانی نقاش است، و همچنانکه کتاب مانی را ارتنگ خوانند این کتاب را تنگ نامند. و بعضی گویند علم خانه ٔ رومیان است در صورتگری و صنایع و بدایع نقاشی، واین در مقابل نگارخانه ٔ چینی باشد. و بعضی گویند نام حکیمی است بابلی. (برهان). رجوع به تنگلوشا شود.


ارتنگ

ارتنگ. [اَ ت َ] (اِخ) ارژنگ. ارثنگ. (آنندراج). ارزنگ. (آنندراج). نام کتاب مصور منسوب به مانی. کتابی است در اشکال مانی بصورتهای عجیب. (فرهنگ اسدی نخجوانی). و مانی را بخطا از نقاشان چین دانسته اند. نگارنامه ٔ مانی. (غیاث اللغات). کتابی که اشکال مانوی تمام در آن نقش است. (آنندراج). کارنامه ٔ مانی. در جزو مؤلفات مانی کتابی بدین نام بدست نیفتاده است و مهمترین کتاب او «شاپورگان » است:
نامه ٔ فتح تو ای شاه بچین باید برد
تا چو آن نامه بخوانند نخوانند ارتنگ.
فرخی.
خسروا خوبترز صورت تو
صورتی نیست در همه ارتنگ.
فرخی.
همی تافت از پرنیان روی خویش
نگاریست گوئی ز ارتنگ مانی.
فرخی.
به بت پرستی بر مانوی ملامت نیست
اگر چو صورت او صورتی است در ارتنگ.
فرخی.
سرایهاش چو ارتنگ مانوی پرنقش
بهارهاش چو دیبای خسروی بنگار.
فرخی.
یکی همچو دیبای چینی منقش
یکی همچو ارتنگ مانی مصور.
فرخی.
باغی نهاده هم بر او با چهار بخش
پرنقش و پرنگار چو ارتنگ مانوی.
فرخی.
هزاریک زان کاندر سرشت او هنر است
نگار خوب همانا که نیست در ارتنگ.
فرخی.
چه کنی ریش و سبلت مانی
چون بدیدی عجایب ارتنگ.
سنائی.
بنام قیصران سازم تصانیف
به از ارتنگ چین و تنگلوشا.
خاقانی
نگارخانه ٔ طبع او [تاج الدین آبی] رونق خورنق شکسته و تصاویر خط موزون او از ارتنگ ننگ داشته. (لباب الالباب ج 1 ص 145). مؤلف بیان الأدیان گوید: مانی... کتابی کرد به أنواع تصاویر که آنرا ارژنگ مانی خواندند و در خزاین غزنین هست. و رجوع به ارثنگ و ارژنگ و شاپورگان و مانی شود. || و عمعق بخاری در این بیت مانی را به آزر پدر یا عم ابراهیم مشتبه کرده و ارتنگ را هم بدو منتسب کرده است:
گه از لطف گردی چو برهان عیسی
گه از سحر گردی چو ارتنگ آزر.
|| نگارخانه ٔ مانی. بتکده که گویند در چین بود:
ز بس جادوئیها و فرهنگ او
بدو بگرویدند و ارتنگ او.
(از لغت نامه ٔ حافظ اوبهی).
برشک مجلس او کارنامه ٔ مانی
برشک محفل او بارنامه ٔ ارتنگ.
فرخی.
گر ارتنگ خواهی ببستان نگه کن
که پر نقش چین شد میان و کنارش.
ناصرخسرو.
تا سپهر است و فلک پایه ٔ ماه و خورشید
تا بهند است و بچین معدن گنگ و ارتنگ
باد افراخته رای تو چو خورشید و چو ماه
باد آراسته جای توچو ارتنگ و چو گنگ.
سنائی.
هر کجا مدح تو خوانند از خوشی و خرمی
حسرت ارتنگ مانی گردد و قصر مشید.
سوزنی.
باغ چو ارتنگ چین نماید خرم
و آنکه بدان خرمی خرامد فغفور.
سوزنی.
صبا نگاشته آن نقشها که ترّی آن
به آب لطف فروشسته تخته ٔ ارتنگ.
رفیعالدین لنبانی.
اگر مانی شود زنده چو بیند نقش توقیعش
بمیرد باز از شرم نگارستان ارتنگش.
سیف اسفرنگ.
بنطق باد بهاری بچهر فروردین
بود چو خانه ٔ ارتنگ از تو خانه ٔ زین.
واله هروی.
|| نام بتخانه. (جهانگیری از فرهنگ هندوشاه) (غیاث اللغات). نام بتخانه ٔ چین. (آنندراج). ارتنگ مانوی را نیز بتکده دانسته اند:
بهیبت ار ز خبینانج تاختن نگرد
شود ز زلزله ارتنگ مانوی ویران.
سوزنی.
شاید خبینانج همان جینانجکث مذکور در معجم البلدان و حدودالعالم باشد. || گاه ارتنگ بر مانی اطلاق کنند:
با کلک تو چون قلم زندارتنگ
چه ساده نگارگر که ارتنگ است.
شرف شفروه (جهانگیری).

حل جدول

تنگلوشا

اثری از توکروس حیم یونانی


اثری از توکروس حیم یونانی

تنگلوشا

معادل ابجد

تنگلوشا

807

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری