معنی تنکه

لغت نامه دهخدا

تنکه

تنکه. [ت ُ ن ُ ک َ / ک ِ] (اِ) تنبان چرمی که تا سر زانو باشد، وقت کشتی گرفتن پوشند. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء):
تنکه در قدمش زود ز هم می پاشد
هرکه رویش تنک افتاد چنین می باشد.
میرنجات (از آنندراج).
|| زیرجامه ٔ کوتاه زنان. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). || در اصطلاح نجاران، تخته ٔپهن که میان دو پاسار یا دو آلت در درها و پنجره ها بکار برند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).

تنکه. [ت َ ک َ / ک ِ / ت َ ن َ ک َ / ک ِ / ت ُ ن ُ ک َ / ک ِ] (اِ) قرص رائج خواه از زر باشد خواه از نقره یا مس. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین). برگه ای از هر فلزی و ورق طلا و ورق نقره و پول رایج و قسمی از سکه. (ناظم الاطباء). مقداری از زر و سیم باشدبه اصطلاح هر جایی... (انجمن آرا): معبر گفت دو تنکه بده تا تعبیر آن بگویم. (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلین ص 125). رجوع به دزی ج 1 ص 153 شود.

فارسی به انگلیسی

تنکه‌

Pants, Underpants

فرهنگ عمید

تنکه

شلوار کوتاه که تا سر زانو باشد،
[منسوخ] زیرشلواری کوتاه مردانه،
شلوار کوتاه زنانه،
قسمت پایین در و پنجره که از تخته ساخته می‌شود،
قطعۀ فلز نازک و پهن،

حل جدول

تنکه

بغاز، باب

گویش مازندرانی

تنکه

شلوار کوتاه که به جای شورت به کار می رفت و مخصوص زنان بود...

نوعی مسکوک نقره ای قدیم

فرهنگ معین

تنکه

(تَ کِ یا کَ) (اِ.) قرص رایج از زر و سیم و مس.

شلوار کوتاه که تا سر زانو باشد، شلوار کوتاه زنانه یا مردانه. [خوانش: (تَ نَ کُّ) [ع.] (مص ل.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

تنکه

شرت، شلوار کوتاه، زیرشلواری کوتاه، نیم شلواری

فارسی به عربی

تنکه

لفتره قصیره، ملابس داخلیه

فرهنگ فارسی هوشیار

تنکه

شلوار کوتاه (تاسر زانو) قسمت پائین در و پنجره که از تخته ساخته میشود

انگلیسی به فارسی

pantie

تنکه


britches

تنکه


panty

تنکه


short

تنکه

معادل ابجد

تنکه

475

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری