معنی تندیس

فرهنگ عمید

تندیس

مجسمه،
پیکر، کالبد،
تمثال، تصویر: نگارند تندیس او گر به کوه / ز سنگ وقارش شود کُه ستوه (دقیقی: ۱۱۴)،

فارسی به انگلیسی

تندیس‌

Figure, Image, Sculpture, Statue

لغت نامه دهخدا

تندیس

تندیس. [ت َ] (اِ مرکب) بمعنی تن مانند است، چه دیس بمعنی مانند باشد و بمعنی صورت و تمثال و پیکر و کالبد و قالب و جثه نیز آمده است اعم از انسان و حیوانات دیگر. (برهان) (از ناظم الاطباء). بمعنی تندس. (فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج).از: تن + دیس، جزو دوم از مصدر «دئس » اوستایی بمعنی نمودن و نشان دادن، یعنی تن نما، و این جزو بصورت پسوند در فرخاردیس و طاقدیس هم دیده میشود. (حاشیه ٔ برهان چ معین):
نگارند تندیس او گر بکوه
ز سنگ وقارش شود کُه ستوه.
دقیقی.
دو تندیس از زر برانگیخته
ز هرصورتی قالبی ریخته.
نظامی.
رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 261، ذیل شبدیز وتندس و تندسه و تندیسه شود.

حل جدول

تندیس

تمثال

مجسمه


تندیس زمستانی

آدم برفی


تندیس، پیکره

مجسمه

مترادف و متضاد زبان فارسی

تندیس

پیکر، پیکره، تصویر، تندیسه، قالب، کالبد، مجسمه، نگار،
(متضاد) تابلونقاشی

فارسی به عربی

تندیس

ایقونه، تمثال


تندیس گر

نحاه

فرهنگ فارسی هوشیار

تندیس

پیکر، تصویر

فرهنگ پهلوی

تندیس

پیکره، تصویر

فرهنگ معین

تندیس

صورت، تصویر، مجسمه. [خوانش: (تَ) (اِمر.)]

نام های ایرانی

تندیس

دخترانه، مجسمه

واژه پیشنهادی

تندیس

پیکره


تندیس زمستان

آدم برفی

معادل ابجد

تندیس

524

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری