معنی تناد
لغت نامه دهخدا
تناد. [ت َ] (ع مص) باهم ندا دادن یکدیگر را. (غیاث اللغات) (آنندراج). در اصل تنادی بوده. (آنندراج). رجوع به ماده ٔ قبل و تنادی می شود.
تناد. [ت َ دد] (ع مص) از یکدیگر رمیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پراکنده شدن و از هم گریختن و رمیدن و منه قراءه ابن عباس و جماعه یوم التناد بشد الدال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)... به تشدید دال پراکنده شدن و از همدیگر رمیدن و یوم التناد که در قرآن واقع است به هر دو روش (به تخفیف و تشدید دال) خوانده اند. (آنندراج). تخالف و تنافر. (اقرب الموارد). || تفرق. (اقرب الموارد).
- یوم التناد، کنایه از، روز قیامت. (غیاث اللغات). یوم التنادی. (اقرب الموارد). رجوع به تنادی شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
به آوا خواندن یکدیگر را، رمیدن از یکدیگر، پراکنده شدن
فرهنگ معین
(تَ دّ) [ع.] (مص ل.) از یکدیگر رمیدن، پراکنده شدن.
حل جدول
پراکنده شدن
از همدور شدن
تناد
از هم رمیدن و پراکنده شدن
تناد
پخش و پراکنده
تناد
از هم دور شدن
تناد
از هم گریختن
تناد
از هم رمیدن
تناد
پراکندگی و تفرق
تناد
پراکندگی
تناد
پراکنده شدن
تناد
فرهنگ فارسی آزاد
تَنادّ، از همدیگر رمیدن، از همدیگر جدا شدن و متفرق گشتن، از یکدیگر متنفر شدن،
معادل ابجد
455