معنی تمساح

فارسی به ترکی

عربی به فارسی

تمساح

نهنگ , تمساح , ساخته شده از پوست تمساح , سوسمار , پوست سوسمار

فارسی به عربی

تمساح

تمساح

لغت نامه دهخدا

تمساح

تمساح. [ت ِ] (ع اِ) مرد دروغگوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخت دروغزن. (مهذب الاسماء). || مرد بدخوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سرکش و خبیث. || مداهن. (از اقرب الموارد). || نهنگ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 74) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی) (السامی فی الاسامی) (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). تساچه و نهنگ. ج، تماسیح. (ناظم الاطباء). نهنگ که جانور آبی است. (غیاث اللغات) (آنندراج).جانوری است که در رود نیل بمصر و در بعضی از رودهای سند یافت شود. (از اقرب الموارد). جانوری است مانندسوسمار تناور، درازدم. چهار دست و پایش کوتاه است. بر روی سر و پشت تا پایان دم او سپر استواری است مانند سپر سنگ پشتان که از پشیزهای شاخی فراهم آمده و بخشی از آن پوسته به بخش دیگر پیوسته است. ج، تماسیح. (از المنجد). به لاتینی کرو کودیلوس و به یونانی کروکودئیلوس، جانوری از نوع خزندگان است که در رودهای بزرگ آفریقا زندگی می کنندو طول آنها بین 6 تا 8 متر است و این جانور بسختی در خشکی حرکت می کند و بالعکس در آب حرکت سریع و تند دارد. پوست لاکی آن در مقابل گلوله مقاومت می کند و نوعی دیگر از این جانور که کائیمان نامیده می شود در رودهای بزرگ چین و آمریکا زندگی می کند که پوستش را دباغی کنند و بمصرف رسانند.
تیره ای از سوسماران آبی که بداشتن دندانهای قدامی فک پایین مشخص است. این دندانها در فرورفتگیهای فک فوقانی در موقع بستن دهان جای می گیرند. اندامهای خلفی جانور متناسب برای شناست و فاصله بین انگشت را پرده ای پوستی فرا گرفته. طول وی تا 6 متر ممکن است برسد. بعضی تمساح را مرادف بانهنگ دانسته اند درصورتیکه نهنگ اسم عام پستانداران عظیم الجثه ٔ دریایی است. (فرهنگ فارسی معین):
از چه می ترسی من یقین دارم
لیس فی البحر غیرنا تمساح.
(ازلغت فرس اسدی چ اقبال ص 74).
تراست اکنون برکوه پیچش تنین
چنانکه بودت در بحر یازش تمساح.
مسعودسعد.
آن پیل مست انگیخته و زدست شست آویخته
با بحر دست آمیخته تمساح پیچان بینمش.
خاقانی.
هرگز [در طبرستان] درد ماران کشنده و کژدم و شیر و ببر و سباع وحشرات موذیه نباشد چون ماران سجستان و هندوستان و کژدم نصیبین... و سباع عرب و تمساح مصر و کوسه ٔ بصره. (تاریخ طبرستان). رجوع به بحر الجواهر و تحفه ٔ حکیم مؤمن و ترجمه ٔ صیدنه و فهرست مخزن الادویه و ترجمه ٔضریر انطاکی شود.

تمساح. [ت َ] (ع مص) دروغ گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مسح شود.


دریاچه ٔ تمساح

دریاچه ٔ تمساح. [دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ ت ِ] (اِخ) بحیره ٔ تمساح درمصر سفلی. رجوع به بحیره ٔ تمساح در ردیف خود شود.


تمساح قتال

تمساح قتال. [ت ِ ح ِ ق َت ْ تا] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از شمشیر است. (انجمن آرا).


بحیره ٔ تمساح

بحیره ٔ تمساح. [ب ُ ح َ رَ ی ِ ت ِ] (اِخ) دریاچه ٔ تمساح، نام دریاچه ای است در مصر سفلی و حوالی اسماعیلیه، به علت داشتن تمساح فراوان بدین نام خوانده شده است. آن را برکهالتمساح و بحیره المره (دریاچه تلخ) نیز خوانند. (از قاموس الاعلام ترکی).

فرهنگ عمید

تمساح

خزنده‌ای شبیه سوسمار با چهار دست‌وپای کوتاه و پرده‌دار و دم دراز. درازی بدنش به ده متر می‌رسد. دهانش فراخ و در فکین بالا و پایین خود قریب ۹۰ دندان دارد. در آب شنا می‌کند اما نمی‌تواند همیشه زیر آب بماند. در خشکی تخم می‌گذارد و تخم‌های خود را در کنار دریا میان شن‌ها پنهان می‌کند. تخم‌هایش در مدت سه ماه باز می‌شود،

فرهنگ معین

تمساح

(تِ) [ع.] (اِ.) جانوری است خزنده و سخت پوست دارای چهار دست و پا، در آب به راحتی شنا می کند، اما همیشه در آب نمی ماند، تخم هایش را در خشکی می گذارد. این حیوان دارای فک و دندان های بسیار نیرومند می باشد، کروکودیل.

حل جدول

تمساح

کروکودیل

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تمساح

سوسمار

کلمات بیگانه به فارسی

تمساح

سوسمار

مترادف و متضاد زبان فارسی

تمساح

نهنگ

فرهنگ فارسی هوشیار

تمساح

دروغ گفتن حیوانی قوی هیکل از طبقه خزندگان شبیه سوسمار


اشک تمساح

کنایه از گریه ای که از روی عوام فریبی و گول زدن باشد

معادل ابجد

تمساح

509

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری