معنی تمار

تمار
معادل ابجد

تمار در معادل ابجد

تمار
  • 641
حل جدول

تمار در حل جدول

فرهنگ معین

تمار در فرهنگ معین

  • (تَ مّ) [ع.] (اِ.) خرمافروش.
لغت نامه دهخدا

تمار در لغت نامه دهخدا

  • تمار. [ت َ م م] (ع ص) خرمافروش. (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
  • تمار. [ت َ رر] (ع مص) قطع دوستی و مودت کردن. (ناظم الاطباء). دشمنی و تباغض. (اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
  • تمار. [ت َ رر] (ع مص) کشتی و مصارعت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
  • تمار. [ت َ] (اِخ) شهری در کوههای طبرستان در جهت خراسان. (از معجم البلدان). رابینو در یادداشتها و حواشی خود بر کتاب مازندران و استرآباد به شماره ٔ 6 ص 150 آرد: «یاقوت نام شهر تمار را در مرز خراسان ذکر کرده است. ». ولی اطلاعی از آن بدست نمی دهد. توضیح بیشتر ...
  • تمار. [ت َم ما] (اِخ) حسین التمار مکنی به ابوبکر فیلسوف دهری از مخالفان و معاصران محمدبن زکریای رازی (251-313 هَ. ق) بود. رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ذبیح اﷲ صفا ص 175 و 178 شود. توضیح بیشتر ...
  • تمار. [ت َم ْ ما] (اِخ) عبدالملک بن عبدالعزیز مکنی به ابونصر النسایی القشیری محدث است. وی به بغداد رفت و در سال 228 هَ. ق. درگذشت او را رحله ای است. (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 624). رجوع به عبدالملک. شود. توضیح بیشتر ...
  • تمار. [ت َم ْ ما] (اِخ) دهی از دهستان نهر یوسف است که در بخش مرکزی شهرستان خرمشهر واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

تمار در فرهنگ عمید

گویش مازندرانی

تمار در گویش مازندرانی

  • برف و یخ انباشته شده در عمق دره ها، چین خوردگی ها و زوایای. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

تمار در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید