معنی تلماک
لغت نامه دهخدا
تلماک. [ت ِ ل ِ] (اِخ) تلماکوس. تلماق. رجوع به تلماکوس شود.
فنلن
فنلن. [ف ِ ن ِ ل ُ] (اِخ) فرانسوا دُ سالینیاک دُ لا موت (1651- 1715 م.). از شعرای فرانسوی. مانند لافونتن افسانه هایی پرداخته و کتابی نیز بنام سرگذشت تلماک دارد که در آن از طرز حکومت فرانسه در دوره ٔ لویی چهاردهم انتقاد کرده است. (از یادداشتهای مؤلف).
حل جدول
اثری از فرانسوا فنلون
نویسنده حماسه تلماک
فنلن
سراینده حماسه تلماک
فنلن
بررسی وجدان یک شاه ، تلماک
اثری از فرانسوا فنلون
بررسی وجدان یک شاه، تلماک
اثری از فرانسوا فنلون
اثری حماسی از فنلون
تلماک
حماسه فنلون
تلماک
حماسهای از فرانسوا فنلن
تلماک
حماسه اثر فنلن
تلماک
اثری از فرانسوا فنلون
بررسی وجدان یک شاه، تلماک
واژه پیشنهادی
پنه لوپ
از آثار لویی آراگون
ماجراهای تلماک
اثری از فرانسوا دولاموت فنلون خطیب و نویسنده فرانسوی
سرگذشت تلماک
معادل ابجد
491