معنی تلماک

لغت نامه دهخدا

تلماک

تلماک. [ت ِ ل ِ] (اِخ) تلماکوس. تلماق. رجوع به تلماکوس شود.


فنلن

فنلن. [ف ِ ن ِ ل ُ] (اِخ) فرانسوا دُ سالینیاک دُ لا موت (1651- 1715 م.). از شعرای فرانسوی. مانند لافونتن افسانه هایی پرداخته و کتابی نیز بنام سرگذشت تلماک دارد که در آن از طرز حکومت فرانسه در دوره ٔ لویی چهاردهم انتقاد کرده است. (از یادداشتهای مؤلف).

معادل ابجد

تلماک

491

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری