معنی تلف

تلف
معادل ابجد

تلف در معادل ابجد

تلف
  • 510
حل جدول

تلف در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

تلف در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • اتلاف، پامال، پایمال، تباه، حیف‌ومیل، فنا، مردن، منهدم، ضایع، نابود، نیست، هدر، هلاک، نابود شدن، نیست شدن، تباه شدن، هلاک گردانیدن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

تلف در فرهنگ معین

  • (تَ لَ) [ع.] (مص ل.) هلاک شدن، نابود شدن.
لغت نامه دهخدا

تلف در لغت نامه دهخدا

  • تلف. [ت َ] (اِ) ترف و قروت. (ناظم الاطباء).

  • تلف. [ت ُ] (اِ) کثافتی که از شپلیدن انگور و امثال آن بماند. (شرفنامه ٔ منیری). آنچه از انگور و جز آن پس از خوردن باقی ماند که شایسته ٔ خوردن نباشد. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • تلف. [ت َ ل َ] (ع اِ) رایگان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || هلاک. (اقرب الموارد). هلاک و زوال و ویرانی وانهدام. (ناظم الاطباء). || اتلاف و زیان وتبذیر و اسراف و خرج بیجا. (ناظم الاطباء). || (ص) بمعنی ضایع و خراب مجاز است. و با لفظ شدن و کردن استعمال نمایند. (از آنندراج):
    در دورخط از زلف تو ما را چه توقع
    نتوان به کف آورد دگر عمر تلف را.
    ملا طغرا (از آنندراج). توضیح بیشتر ...
  • تلف. [ت َ ل َ] (ع مص) هلاک گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیست شدن. (آنندراج). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

تلف در فرهنگ عمید

  • هلاک شدن، کشته شدن،

    هدر رفتن،
فارسی به انگلیسی

تلف در فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

تلف در فرهنگ فارسی هوشیار

  • رایگان، هلاک، اتلاف و زیان و تبذیر
فرهنگ فارسی آزاد

تلف در فرهنگ فارسی آزاد

  • تَلَف، (تَلَفَ، یَتْلَفُ) هلاک شدن، فاسد و ضایع گشتن،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید