معنی تلخون

حل جدول

تلخون

فیلمی از علیرضا امینی


فیلمی از علیرضا امینی

زمان می ایستد، کنار رودخانه، انتهای خیابان هشتم، هفت دقیقه تا پاییز، نامه های باد، دانه های ریز برف، تلخون


نامزدهای این بخش

«آیا»ساخته اودد بینون و میهال برزیس / «بوگالو و گراهام»ساخته مایکل بنوکس و رونام بالنی / «لامپ کرهای»ساخته هو وی و ژولین فره / «پروانه»ساخته تلخون حمزوی و استفن آیشن برگر / «تماس تلفنی»ساخته مت کرکبای و جیمز لوکاس.

گویش مازندرانی

تلخون

ترخون – سبزی خوردنی

واژه پیشنهادی

تله فیلمی با بازی سیاوش خیرابی

تلخون


اثری از صمد بهرنگی

تلخون


فیلمی سینمایی با بازی شاهرخ استخری

تلخون


سبزی خوراکی

تره - ریحان - تربچه - مرزه - تلخون -شوید - گیشنیز -شنبلیه -پرپین -خلفه - شاهی -تره پیازه -

لغت نامه دهخدا

طرخون

طرخون. [طَ] (معرب، اِ) گیاهی است، معرب ترخ، بیخ ریشه های آن عاقرقرحا است، قاطع شهوت است. (منتهی الارب). گفته اند که عاقرقرحا بیخ طرخون کوهی است. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). کوهیش را عاقرقرحا خوانند. (نزههالقلوب). ابوعلی در مفردات قانون گوید: گویند عاقرقرحا ریشه ٔ طرخون جبلی است. نباتی است که اصل عروق آن عاقرقرحا باشد. علفی است که عاقرقرحا بیخ آن است. (برهان) (آنندراج). رجوع به عاقرقرحا شود. تره ای است بشکل تره ٔ میره، ارجانی گوید که او گرم است و خشک در دو درجه و در معده دیر هضم شود و تریها را که در مزاج معده مانده باشد خشک کند و ناپدید گرداند، و چنین گفته اند که عاقرقرحا بیخ طرخون کوهی است. (صیدنه). به شیرازی طرخونی گویند، و نیکوترین آن بستانی تازه بود و طبیعت آن گرم و خشک بود در دویم و در وی قوتی مخدر بود. ابن ماسویه گوید: گرم و خشک بود در وسط درجه ٔ سیم، و گویند سرد است، مجفف رطوبات بود و نشف تری بکند و قلاع را نافع بود، چون بخایند و زمانی نیک دردهان نگاه دارند و چون بخایند پیش از خوردن داروی مسهل کریه طعم آن احساس نکند بسبب تخدر و معده را قوت دهد و درد حلق آورد و دشوار هضم شود و قطع شهوت باه بکند، تشنگی آورد و مصلح وی کرفس بود، از بهر آنکه منع ضرر آن بکند و زود بگذراند و هضم کند. تمیمی گوید: آب آن با آب رازیانه در شراب هندی کنند که آن را شراب کاوی و کدر گویند و بیاشامند منع آبله و حصبه کند خاصه آب طرخون این فعل میکند و منع حدوث علل وبا میکند. (اختیارات بدیعی). به فارسی ترخوانی نامند و از سبزیهای معروف است و بیخ بری او عاقرقرحا است، درسیم گرم و خشک و مجفف و مقوی معده و مخدر و مغیر ذائقه و مشهی و خوشبوکننده ٔ دهان و محلل ریاح و اخلاط لزجه و مفتح سدد و مصلح هوای وبائی و طاعون و خائیدن وی جهت قلاع نافع و اکثار آن محرق خون و قاطع باه و مصلح آن بقول بارده و مخدر و مخشن سینه و مصلحش عسل وبطی ءالهضم و مصلح آن کرفس است و مقوی فعل او رازیانه است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). و رجوع به تذکره ٔ داود انطاکی و مفردات ابن بیطار شود. || نوعی ازسبزی خوردنی هم هست. (برهان). ترخون. ذعلوق. (مهذب الاسماء). ازنبیژ (؟). (السامی فی الاسامی ص 101). نام سبزیی است خوشبوی. ریحانی، یعنی اسپرمی است که با نان خام خورند و در طعامها نیز کنند. غرمانوش. رُعْلول. ترخان. تلخون. و آن بر دو گونه است: بابلی و رومی، بابلی برگهای دراز و رومی برگهای گرد دارد. || در سراج نوشته که بید سرخ است. (آنندراج) (غیاث اللغات). و رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 165 شود.

معادل ابجد

تلخون

1086

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری