معنی تقی مدرسی
حل جدول
نویسنده اثر آداب زیارت
اثری از تقی مدرسی
شریفجان
آداب زیارت
آداب زیارت، شریفجان، کتاب آدمهای غایب
آداب زیارت، شریفجان، کتاب آدم های غایب
لغت نامه دهخدا
مدرسی. [م َ رَ] (ص نسبی) مدرسه ای. منسوب به مدرس و مدرسه.
مدرسی. [م ُ دَرْ رِ] (حامص) شغل و عمل سبق گفتن و درس گفتن. (ناظم الاطباء). مدرس بودن.
تقی
تقی. [ت َ] (اِخ) میرزا تقی خان امیرکبیر. رجوع به امیرکبیر شود.
تقی. [ت ُ قا] (ع مص) پرهیز کردن. (منتهی الارب). پرهیزکاری. (دهار) (مهذب الاسماء). تقاء. (ناظم الاطباء). || (اِ) پرهیز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء):
به سخا و به هدی و به بها و به تقی، خوش
از خداوند سوی خلق جهانند و مشارند.
ناصرخسرو.
چون خرد افسر و تقی شد گاه
خواندت جبرئیل شاهنشاه.
سنائی.
نهی بر اهل تقی تبغیض شد
لیک بر اهل هوا تحریض شد.
مولوی.
تقی. [ت َ] (اِخ) نام حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و اله و سلم. (آنندراج). رجوع به محمد شود.
تقی. [ت َ] (اِخ) لقب امام محمدبن علی بن موسی الرضا، امام نهم شیعه ٔ اثناعشریه است. رجوع به جواد شود.
واژه پیشنهادی
مترادف و متضاد زبان فارسی
آموزگاری، تدریس، تعلیم، معلمی،
(متضاد) تلمذ
معادل ابجد
824