معنی تقدیر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص م.) اندازه گرفتن، (اِ.) فرمان خدا، سرنوشت، (مص ل.) ارج نهادن. [خوانش: (تَ) [ع.]]
فرهنگ عمید
نصیب، قسمت، و سرنوشتی که خداوند برای بندگان خود معین فرموده، قضا و فرمان خداوند،
[قدیمی] اندازۀ چیزی را نگه داشتن،
[قدیمی] اندیشیدن،
[قدیمی] تعیین قدر و مقدار،
[قدیمی] مقدر کردن،
(اسم مصدر) [قدیمی] اندازه گرفتن،
حل جدول
سرنوشت
فرهنگ واژههای فارسی سره
ارج گذاری، سرنوشت
مترادف و متضاد زبان فارسی
سرنوشت، قدر، قضا، مشیت الهی، مقدر،
(متضاد) تفویض، امتنان، تشویق، سپاسگزاری، ستایش، قدردانی،
(متضاد) توبیخ، قسمت، نصیب، طالع، بخت، مرگ، اجل، عاقبت کار، فرجام
کلمات بیگانه به فارسی
سرنوشت
فارسی به انگلیسی
Approbation, Citation, Destiny, Fate, Foreordination, Fortune
فارسی به عربی
اتجاه، اسخر، اطراء، تقدیر، توزیع، قدر، مصیر، نظام
عربی به فارسی
ارزیابی , قدردانی , تقدیر , درک قدر یا بهای چیزی , تعارف , تعریف , درود , تعریف کردن از , بصیرت , احتیاط , حزم , نظر , رای , صلا حدید , تخمین , براورد , باج , خراج , احترام , ستایش , تکریم
فرهنگ فارسی هوشیار
اندازه کردن، نصیب و قسمت، قضا و فرمان خداوند، سرنوشت
فرهنگ فارسی آزاد
تَقْدِیر، مَقَدَّر کردن، حکم نمودن، قادر کردن، اندازه گرفتن و قیاس بمقدار نمودن
تَقْدِیر (جمع: تَقادِیر)، قضا و فرمان الهی، نصیب و قسمت و سرنوشت که خداوند برای بندگان مُعَیَّن فرموده، تعیین قدر و مقدار هر شیئی که خداوند از ازل فرموده است،
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
714