معنی تفسیر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص م.) شرح کردن، بیان کردن، (اِمص.) گزارش، بیان و تشریح معنی و لفظ آیات قرآن، به رأی الف - تفسیر قرآن براساس ذوق و نظر شخصی و نه حقایق آن. ب - تفسیر سخن یا امری مطابق میل خود. [خوانش: (تَ) [ع.]]
فرهنگ عمید
معنی کلامی را بیان کردن، واضح و آشکار ساختن معنی سخن،
شرح و بیان،
(ادبی) در بدیع، بیان کردن مضمونی در الفاظ فشرده و پوشیده و بعد به شرح آن پرداختن، مانند این شعر: به کردار دل و عیش و سرشک و جسم من داری / دهن تنگ و سخن تلخ و لبان لعل و میان لاغر،
(اسم) علم بیان کردن و توضیح دادن معانی آیات قرآن و احادیث،
حل جدول
شرح
فرهنگ واژههای فارسی سره
زند، گزاره
مترادف و متضاد زبان فارسی
تاویل، تشریح، ترجمان، تعبیر، تلقی، توضیح، شرح، گزارش، نقل، وصف، بیان کردن، شرح دادن، تشریح کردن، گزارشدادن
فارسی به انگلیسی
Comment, Commentary, Construction, Exegesis, Explanation, Gloss, Interpretation, Reading, Rendering, Version
فارسی به عربی
تعلیق، تفسیر، شرح، لمعان، نسخه
عربی به فارسی
توضیح , تعریف , بیان , شرح , تعبیر , تفسیر , ترجمه , مفاد
فرهنگ فارسی هوشیار
هویدا کردن، ترجمه، بیان و آشکار ساختن، شرح کردن
فرهنگ فارسی آزاد
تَفْسِیر، شرح دادن معانی، توضیح دادن، تفصیل و تشریح معانی بدون خارج ساختن از معنای ظاهری و لُغَوی، ایضاً اصطلاح خاص برای تشریح و توضیح آیات قرآنی،
فارسی به ایتالیایی
commento
فارسی به آلمانی
Ausgabe (f), Fassung (f), Version (f)
واژه پیشنهادی
هزوارش
معادل ابجد
750