معنی تعویذ

تعبیر خواب

تعویذ

گر کسی بیند تعویذ می نوشت و به مردم می داد، دلیل که از او به مردم منفعت رسد. اگر بیند تعویذ می نوشت و به مردم می داد، و بها می ستد، دلیل که اندوهگین شود و متفکر. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

اگر کسی به خواب بیند تعویذ با خودداشت از نامهای خدای تعالی، دلیل که از سختی و غم برهد. اگر وامدار بود وامش گذارده گردد. اگر بیمار است شفا یابد. اگر زندانی است رهائی یابد. اگر در سفر بود به سلامت بازآید. - محمد بن سیرین

لغت نامه دهخدا

تعویذ

تعویذ. [ت َع ْ] (ع اِ) آنچه از عزائم و آیات قرآنی و جز آن نوشته جهت حصول مقصد و دفع بلاها با خود دارند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مجازاً بمعنی آنچه از ادعیه یا اعداد اسمای الهی نوشته در گلو و بازو بندند بجهت پناه دادن از بلیات. (غیاث اللغات) (آنندراج). حرز. (مهذب الاسماء). رقیه. ج، تعاویذ. و منه: و قمرها کتعویذ من لجین. (اقرب الموارد). تا به حال در افریقا و مغرب زمین مستعمل است. در زمان قدیم همچون گوشواره و گردن بند و سنگهای گرانبهایی که دارای علامات و قوه ٔ موهومات بود استعمال میشد. (قاموس کتاب مقدس). عوذه. معاذه. تَوله یا تُوَلَه. (منتهی الارب). دعاهایی که جهت دفع بلا در گلو و بازو بندند و کماهه و پنام و هر چیزی که جهت دفع چشم زخم و دفع بلا بر بازو بندند و یا بر گردن آویزند. (ناظم الاطباء): و قباش [اریارق] باز کردند زهر یافتند در بر قبای و تعویذها، همه از وی جدا کردند و بیرون گرفتند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 229).
بر دل از زهد یکی نادر تعویذ نویس
تا نیایدش ازین دیو فریبنده نهیب.
ناصرخسرو.
تعویذ وفا بیفکن از گردن
ورنه به جفا گلوت بفشارد.
ناصرخسرو.
این مالها و خراجها نمی باید که.... و قفل ابلیس و تعویذ سگ... رسد. (کتاب النقض ص 474).
چون روی پری بینی و آن سلسله ٔ زلف
تعویذ خرد گم کنی و سلسله خایی.
خاقانی.
رایش چو دست موسوی در ملک برهانی قوی
دادش چو باد عیسوی تعویذ انصار آمده.
خاقانی.
خاک پای تو چو تسبیح به رخ درمالم
خط دست تو چو تعویذ به بر درگیرم.
خاقانی.
زنجیر همی برّم، تعویذ همی سوزم
دیوانه چنین خواهد این یار که من دارم.
خاقانی.
بر شکل زاهده ای تعویذها در گردن افگند. (سندبادنامه ص 191).
تعویذ میان همنشینان
درخورد کنار نازنینان.
نظامی.
مثالم داد کاین توقیع شاهست
همت شحنه همت تعویذ راهست.
نظامی.
گر اندیشه داری ز دشمن گزند
به تعویذ احسان زبانش ببند.
(بوستان).
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است
یارب ببینم آن را در گردنت حمایل.
حافظ.

تعویذ. [ت َع ْ] (ع مص) بازداشت خواستن کسی را. (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اعاذه: اعاذهً و اعواذا؛ دعا کرد وی را به محافظت و قال له ُ اعیذک باﷲ و رقاه. یُقال: تعوذ باﷲ و استعاذ فاعاذه ُ و عوّذه ُ. (از اقرب الموارد). || ملتجی گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پناه دادن و در پناه آوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پناه بردن. (قاموس کتاب مقدس). || حرز آویختن کسی را. (از اقرب الموارد).


تعویذ سیمین

تعویذ سیمین. [ت َع ْ ذِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) ستاره ها. (ناظم الاطباء).


تعویذ کردن

تعویذ کردن. [ت َع ْ ک َ دَ] (مص مرکب) دعای دفع بلا کردن. حرز بستن. محفوظ کردن. در پناه قرار دادن. دعای دفع بلا قرار دادن:
از این دیو تعویذ کن خویشتن را
سخنهای صاحب جزیره ٔ خراسان.
ناصرخسرو.
تعویذ کند گیتی هر نامه که آن را
محمود براهیم بود بر سر عنوان.
مسعودسعد.
از زعفران روی من و مشک زلف دوست
تعویذ کرده ام، ز من آن دیواز این گریخت.
خاقانی.
و رجوع به تعویذشود.


تعویذ آسمان

تعویذ آسمان. [ت َع ْ ذِ] (اِخ) کنایه از جوزا است و آن برج سوم است از جمله ٔ دوازده برج فلک. (برهان). برج جوزا. (ناظم الاطباء).

حل جدول

تعویذ

دعای چشم زخم

فارسی به انگلیسی

فرهنگ معین

تعویذ

(تَ) [ع.] (اِ.) دعایی که برای رفع بلا و دفع چشم زخم به گردن یا بازو بندند.

فرهنگ عمید

تعویذ

دعایی که بر کاغذ می‌نویسند و برای دفع چشم‌زخم و رفع بلا و آفت به گردن یا بازو می‌بندند،
(اسم مصدر) [قدیمی] پناه دادن، در پناه آوردن، حفظ ‌کردن کسی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

تعویذ

بازوبند، چشم‌زخم، دعا، طلسم

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

تعویذ

ملتجی گردانیدن، پناه آوردن


تعویذ کردن

دفع بلا کردن

معادل ابجد

تعویذ

1186

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری