معنی تعلیق
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص م.) آویزان کردن، چیزی در زیر کتاب یا نوشته ای نوشتن، (اِ.) نام یکی از خطوط اسلامی منشعب از نسخ با شیوه ایرانی، (اِمص.) آویزان بودن، آویختگی، انجام نشدن کاری یا بلاتکلیف ماندن امری بدون مشخص بودن زمان قطعی انجام [خوانش: (تَ) [ع.]]
فرهنگ عمید
معلق کردن، آویختن، آویزان کردن چیزی به چیز دیگر،
چیزی در ذیل کتاب یا نامه نوشتن، یادداشتهایی بر کتاب افزودن،
(هنر) در خوشنویسی، نوعی از خطوط اسلامی که از رقاع و توقیع برآمده است،
حل جدول
کیفیت بلاتکلیف ماندن کاری
مترادف و متضاد زبان فارسی
آویختگی، آویزش، تاخیر، معلق، آویختن، تحشیه، تعلیقه، تکلمه، حاشیه، معلق کردن، فروهشتن
فارسی به انگلیسی
Abeyance, Hang, Stay, Suspense, Suspension
فارسی به عربی
تعلیق، توقف، علق
عربی به فارسی
بی تکلیفی , وقفه , تعلیق , عنوان , سرلوحه , عنوان دادن , توضیح , تفسیر , سفرنگ , تقریظ , رشته یادداشت , گزارش رویداد , توقف , تعطیل , ایست , اویزان , اویزانی , اندروا , اونگان , اندروایی , اویزش
فرهنگ فارسی هوشیار
آویختم چیزیرا، علاقه و دلبستگی
فرهنگ فارسی آزاد
تَعْلِیق، آویختن، مُعَلَّق کردن، نوشتن یادداشت یا مطلبی در حاشیه یا پایان رساله ای، نه قطعی و نه مُنْتَفی کردن حُکمی، بستن و قفل کردن درب،
اصطلاحات سینمایی
تعلیق در انتظار نگهداشتن تماشاگر است برای دریافت آنچه درادامه روایت خواهد آمد وازعناصر مهم داستان به شمار می رود. یکی از اساتید تعلیق در ادبیات داستان غیر ایرانی جوزف کنراد است. درسینما آثار هیچکاک نمونه ی بارز تعلیق است.
معادل ابجد
610