معنی تطبیق داده شده
حل جدول
آداپته
آدابته
پس داده شده
مسترد
ندا داده شده
منادا
زینت داده شده
مزین
پاسخ داده شده
مجاب
سازمان داده شده
ارگانیزه
قوت داده شده
مشدد
تفت داده شده
گرم و سوخته
فرهنگ عمید
با هم مطابق کردن، دو چیز را با یکدیگر برابر کردن، برابر ساختن،
عربی به فارسی
کاربست پذیری , اجرا , انجام
لغت نامه دهخدا
تطبیق. [ت َ] (ع مص) درگرفتن تمامه ٔ چیزی را وشامل گشتن. || پوشیدن ابر هوا را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || روی زمین فراگرفتن باران. (تاج المصادر بیهقی). فروگرفتن آب زمین را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). همه جا رسانیدن ابر باران را و همه ٔزمین فروگرفتن آب باران. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || هر دو دست در میان ران نهادن در رکوع. (تاج المصادر بیهقی). دست میان دو ران نهادن در رکوع. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بر بندگاه آمدن شمشیر یاجدا کردن عضو. (تاج المصادر بیهقی). رسیدن شمشیر برپیوند وقت زدن و جدا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): یصمم احیاناً و حیناً یطبق، و قولهم للرجل اذا اصاف الحجه انه یطبق المفصل. (اقرب الموارد). || هر دو دست معاً برداشتن و نهادن اسب در دویدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تقریب. (از اقرب الموارد). || سم بر سم نهادن در رفتن و دویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || برابر کردن و موافق نمودن. (منتهی الارب). مطابقه و مقابله و موافقت و برابر کردن دو چیز با هم. (ناظم الاطباء). موافق گردانیدن چیزی با چیزی و با لفظ دادن مستعمل. (آنندراج). || طباق. مطابقه. (تعریفات جرجانی) (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به طباق شود. || ایراد دلیل بر وجه مدعی. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
واژه پیشنهادی
متنعم-صاحب نعمت-برخوردار-مرفه-غرق نعمت-متمتع-توانگر-
زینت داده شده
آراسته
جلا داده شده
مصقول
معادل ابجد
844