معنی تضاد رنگ ها

حل جدول

تضاد رنگ ها

کنتراست


از رنگ ها

شکلاتی

دودی

لغت نامه دهخدا

تضاد

تضاد. [ت َ دد] (ع مص) با یکدیگر دشمنی کردن. (زوزنی). با یکدیگر مخالفت کردن. (از اقرب الموارد). با همدیگر ضد بودن و با همدیگر دشمنی کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). مخالف یکدیگر بودن و با هم خصومت کردن. (ناظم الاطباء). || ناهمتایی کردن. (زوزنی). ناهمتا شدن و بی همتایی کردن. (دهار). || (اِمص) در فارسی امروزی، تناقض و تخالف و عدم توافق و ضدیت و ناسازگاری. (از ناظم الاطباء). دشمنی. مخالفت: سگ صیاد بر سبیل عادت راسو مشاهده کرد، تضاد طبیعی و خلاف صنیعی در وی بجنبید درجست و راسوی را بکشت. (سندبادنامه ص 202). و تضاد و تنافی از مزاج طبایع اربعه برخیزد و دور نبود که عقرب سنان نیفکند و خارپشت تیر نیندازد. (سندبادنامه ص 343). || (اصطلاح منطق) و تضاد آن بود با وجود تقابل اجتماع ایشان بر صدق محال بود، اما بر کذب ممکن بود. چه ضدان جمع نیاینداما مرتفع شوند. (اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 97). و رجوع به همین کتاب ص 56 و 58 و تقابل شود. || یکی از صنایع معنوی و آن جمع بین ضدین یا اضداد است و این صنعت را مطابقه و طباق و تکافؤ نیز نامیده اند. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به متضاد شود.


رنگ رنگ

رنگ رنگ. [رَ رَ] (ص مرکب) رنگارنگ. رنگ برنگ. به لونهای مختلف. به رنگهای گوناگون. ملون به الوان مختلف. گوناگون:
از باد روی خوید چو آب است موج موج
وز نوسه پشت ابر چو جزع است رنگ رنگ.
خسروانی.
هم از آشتی راندم و هم ز جنگ
سخن گفتم از هر دری رنگ رنگ.
فردوسی.
ز اسب و ستام و ز خفتان جنگ
ز یاقوت و هر گوهر رنگ رنگ.
فردوسی.
همان جوشن خویش و خفتان جنگ
به خروارها دیبه ٔ رنگ رنگ.
اسدی.
سیاهبرگ گل رنگ رنگ گوناگون
ز باد مشکین برهم زنان علم بعلم.
سوزنی.

فرهنگ عمید

تضاد

با یکدیگر ضد بودن، با هم مخالفت‌ کردن، مخالف یکدیگر بودن،
ناسازگاری،
(ادبی) = متضاد

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تضاد

پارادخش، رویارویی، در برابر

فارسی به انگلیسی

تضاد

Ambiguities, Antithesis, Clash, Conflict, Inconsistency, Opposition, Polarity, Polarization, Repugnance, Variance

فارسی به عربی

تضاد

معارضه، نزاع

فرهنگ فارسی هوشیار

تضاد

با یکدیگر ضد بودن


تضاد داشتن

(مصدر) تضاد داشتن باهمضد یکدیگر بودن مخالف هم بودن.

فارسی به ایتالیایی

تضاد

contrasto

فرهنگ معین

تضاد

(مص ل.) ضد یکدیگر بودن، (اِمص.) ناسازگاری. [خوانش: (تَ دّ) [ع.]]

مترادف و متضاد زبان فارسی

تضاد

اختلاف، تقابل، تناقض، ضدیت، مخالفت، مغایرت، ناسازگاری،
(متضاد) تماثل، سازگاری، دشمنی، مخالفت، ضدیکدیگربودن،
(متضاد) بودن، مخالف یکدیگر بودن،
(متضاد) سازگار بودن، موافق بودن، ضدیت داشتن

اصطلاحات سینمایی

تضاد ، کنتراست

اختلاف نسبی میان تاریک ترین و روشن ترین نقاط تصویر. تضاد، نه تنها بر اساس رابطه میان این دو حد، بلکه بر اساس میزان رنگ خاکستری و حد فاصل بین تیرگی و روشنی هم تعیین می شود. تصویر را دارای تضاد زیاد گویند وقتی نوربندی میان این دو حد کم باشد و دارای تضاد کم گویند، وقتی نوربندی میان این دو حد زیاد و چشمگیر باشد.

معادل ابجد

تضاد رنگ ها

1481

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری