معنی تصفیه کردن

فارسی به انگلیسی

تصفیه‌ کردن‌

Filter, Purge, Purify, Refine, Sublimate, Test

فرهنگ فارسی هوشیار

تصفیه کردن

پالودن پالاییدن (مصدر) پاک کردن پالودن بی آلایش کردن، بپایان رسانیدن امری را، رفع اختلاف کردن. یا تصفیه کردن حساب


تصفیه

صافی کردن، روشن کردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

تصفیه کردن

پاک کردن، پالودن، صاف کردن، پالایش کردن، پاک‌سازی کردن، فیلتر کردن، رفع اختلاف کردن، تفریغ حساب کردن، تسویه‌حساب کردن


تصفیه

تزکیه، تهذیب، پالایش، پاک‌سازی، فیلتر، تفریغ‌حساب، رفع اختلاف، پاک کردن، پالودن، صاف کردن،
(متضاد) آلودن، رفع اختلاف کردن

لغت نامه دهخدا

تصفیه کردن

تصفیه کردن. [ت َ ی َ ک َ دَ] (مص مرکب) صاف کردن و روشن و پاکیزه نمودن. (ناظم الاطباء). پالودن. || مأخوذ از تازی و در تداول امروز اصلاح سازمانها از نظر اعضای صالح و ناصالح.

فرهنگ معین

تصفیه

پاک کردن، صاف کردن، پالایش. [خوانش: (تَ یِ) [ع. تصفیه] (مص م.)]

حل جدول

فارسی به عربی

تصفیه کردن

اتفاقیه، ادر، اسس، اسکن، مقعد، نق


تصفیه

اداره، ترتیب، ترشیح، تسرب، مستوطنه


تصفیه وتزکیه کردن

عاقب

فارسی به ایتالیایی

تصفیه کردن

purificare

depurare

فارسی به آلمانی

تصفیه کردن

Aufbauen, Begründen, Beherbergen, Einrichten, Uebereinstimmung, Unterbringen, Verwalten [verb]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تصفیه

پالایش

فرهنگ عمید

تصفیه

پاک کردن، پاکیزه ساختن،
صافی‌ کردن، بی‌آلایش‌ کردن چیزی، خالص‌ کردن، پالودن،
امری یا کاری را تمام کردن و انتظام دادن،
رفع اختلاف کردن،
* تصفیهٴ‌ حساب: = تسویه‌حساب

معادل ابجد

تصفیه کردن

859

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری