معنی تصفیه

فرهنگ معین

تصفیه

پاک کردن، صاف کردن، پالایش. [خوانش: (تَ یِ) [ع. تصفیه] (مص م.)]

فارسی به انگلیسی

تصفیه‌

Filtration, Liquidation, Purgation, Purge, Purification, Refinement

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تصفیه

پالایش

مترادف و متضاد زبان فارسی

تصفیه

تزکیه، تهذیب، پالایش، پاک‌سازی، فیلتر، تفریغ‌حساب، رفع اختلاف، پاک کردن، پالودن، صاف کردن،
(متضاد) آلودن، رفع اختلاف کردن

فارسی به عربی

تصفیه

اداره، ترتیب، ترشیح، تسرب، مستوطنه


مدیر تصفیه

ادر، مدیر

فرهنگ عمید

تصفیه

پاک کردن، پاکیزه ساختن،
صافی‌ کردن، بی‌آلایش‌ کردن چیزی، خالص‌ کردن، پالودن،
امری یا کاری را تمام کردن و انتظام دادن،
رفع اختلاف کردن،
* تصفیهٴ‌ حساب: = تسویه‌حساب


تصفیه خانه

جای تصفیه‌ کردن نفت یا مادۀ دیگر، پالایشگاه،

حل جدول

تصفیه

پالش

پالایش


تصفیه کننده

پالایشگر

کلمات بیگانه به فارسی

تصفیه

پالایش

فرهنگ فارسی هوشیار

تصفیه

صافی کردن، روشن کردن


تصفیه کردن

پالودن پالاییدن (مصدر) پاک کردن پالودن بی آلایش کردن، بپایان رسانیدن امری را، رفع اختلاف کردن. یا تصفیه کردن حساب

لغت نامه دهخدا

تصفیه خانه

تصفیه خانه. [ت َ ی َ ن َ / ن ِ] (اِ مرکب) پالایشگاه. جایی که نفت یا جز آن را صاف کنند.


تصفیه کردن

تصفیه کردن. [ت َ ی َ ک َ دَ] (مص مرکب) صاف کردن و روشن و پاکیزه نمودن. (ناظم الاطباء). پالودن. || مأخوذ از تازی و در تداول امروز اصلاح سازمانها از نظر اعضای صالح و ناصالح.

معادل ابجد

تصفیه

585

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری