معنی تشت
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(تَ) (اِ.) ظرف فلزی یا پلاستیکی بزرگ و پهن و اندکی گود که در آن لباس می شویند.
فرهنگ عمید
ظرفی که در آن لباس یا چیز دیگر میشویند، لگن، طشت،
* تشت زر (زرین):
تشتی که از زر ساخته شده،
[قدیمی، مجاز] خورشید،
* تشت سیمین:
تشتی که از نقره ساخته شده،
[قدیمی، مجاز] ماه،
* تشت غربالی: [قدیمی، مجاز] آسمان: دراین تشت غربالی آبگون / تو غربال خاکی، فلک تشت خون (نظامی: ۱۰۲۷)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
تغار، لگن، تبنگو
فارسی به انگلیسی
Pan, Tub
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) ظرف فلزی بزرگ و پهن و اندکی گرد که در آن لباس و غیره شویند. یا تشت کسی از بام افتادن. رسوا شدن او آشکار گشتن راز وی.
فارسی به ایتالیایی
bacinella
معادل ابجد
1100