معنی تسمه عقب پالان

حل جدول

تسمه عقب پالان

پاردم

رانکی


تسمه پالان

رانکی, پاردم.


تسمه عقب زین

فتراک

تعبیر خواب

پالان

پالان دیدن در خواب زن است. اگر بیند پالان داشت یا از شخصی به بها خرید، دلیل که زن خواهد یا کنیزک خرد. اگر بیند پالان بر پشت داشت، دلیل که مطیع و فرمانبردار زن شود و بر وی مستولی گردد. اگر بیند پالان از وی ضایع شد، دلیل است که زن از وی جدا شود و یا طلاقش دهد. - محمد بن سیرین

اگر دید پالان پاکیزه نو داشت، دلیل است که زن مستور سازگاری بخواهد و از او خیر و منفعت یابد. اگر بیند پالان درشت و چرکین داشت، دلیل است که زنی از ستیزه روی و ناسازگار و از وی مضرت بیند. - جابر مغربی

لغت نامه دهخدا

پالان

پالان. (نف، ق) نعت فاعلی از پالودن. در حال پالودن. || (اِ) زین کاه آکنده ٔ خر، الاغ و استر و اسب پالانی. پشماکندی که به پشت ستور نهند. پشماگند. کوُر. اِکاف. اُکاف. وِکاف. قتب. حقب رَحل (پالان شتر):
بدیبا بیاراسته ده شتر
رکابش همه سیم و پالانش زر.
فردوسی.
سبوذ و ساغر و آنین و غولین
حصیر و جای روب و خیم و پالان.
طیّان (از لغت فرس ص 372).
دهقان بی ده است و شتربان بی شتر
پالان بی خر است و کلیدان بی تزه.
لبیبی.
غره نگردد بعزّ پیل و عماری
هر که بدیده ست ذل ّ اشتر و پالان.
ابوحنیفه ٔ اسکافی.
طمع پالان و بار منّت آمد
تو ماندی زیر بار و زشت پالان.
ناصرخسرو.
از آن سیّد که از فرمان رب العرش پیغمبر
وصی کردش در آن منزل که منبر بود پالانش.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 218).
تیر سرما را خزّ است ترا جوشن
اسب دریا راکشتی است ترا پالان.
ناصرخسرو.
وین است که اکنون خران دین را
از من بفشرده است سخت پالان.
ناصرخسرو.
گر آن را نبینی همی همچو عامه
سزای فسار و نواری و پالان.
ناصرخسرو.
اسب کودن بغزو نیست روان
ورنه چون خر نداردی پالان.
سنائی.
شرف الدین چو خران برد ترا پالان پیش
کینه می جوئی ازوی چو خر از پالانگر.
سوزنی.
خر از زین زر به که پالان کشد
که تا رخت خر بنده آسان کشد.
نظامی.
آن یکی خر داشت پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود.
مولوی.
حرف قرآن را ضریران معدنند
خر نبینند و بپالان برزنند.
مولوی.
خر چو هست آید یقین پالان ترا
کم نگردد نان چو باشد جان ترا.
مولوی.
چون تو بینائی پی خررو که جست
چند پالان دوزی ای پالان پرست.
مولوی.
خر مانده کز ریش نالان بود
چه سود ار ز دیباش پالان بود.
امیرخسرو دهلوی.
بزشم و پنبه را کردند پیدا
جل خر نیز پالان آفریدند.
نظام قاری.
|| (اِ) سُرین. نشیمن گاه. شرم ِ زن ؟: وقتی بر سر منبر تذکیر میگفت [صدرالدین عمربن محمد خرم آبادی] و سخن گرم شده بود و پیوسته عادت داشتی که دستار بر میان دو ابرو نهادی و در آن غلو کردی، رقعه ای نبشتند بجهت تخجیل او را، که دستار بر تر نه که روزی خدای میدهد. بدیهه این رباعی بگفت:
یک شهر حدیث من و اشعار من است
در هر کنجی سخن ز گفتار من است
گر پیش نهم یا سپس ای مرد سره
پالان زن تو نیست دستار من است.
(از لباب الالباب عوفی).
لوزی که بود خرد بود گوشت بگیرد
چون ریش درآورد فروکاهد پالان.
طیّان.
- پالانش را لوخ زدن، لوخ بپالان کسی گذاشتن، پیزر بپالان کسی گذاشتن، بقصد فریب کسی را تجلیل و تبجیل کردن.
- پالانش کج بودن، عفیف نبودن. ناپارسا بودن (زن).
- || دینی یا مذهبی باطل داشتن (در مردان).
- پالان کردن، پالان بر ستور نهادن.
- امثال:
پالان بزنی چو برنیائی با خر، نظیر: دستش بخر نمیرسد بپالانش میزند.
پالان خر دجّال است، کاری است که انجام آن بس دیر کشیده است. رجوع به امثال و حکم شود.


تسمه

تسمه. [ت َ م ِ] (ترکی، اِ) چرم خام و دوال چرمی باشد. (برهان) (ناظم الاطباء). چرم خام و رشته های دراز چرم و دوال چرمی باشد. (آنندراج). از ترکی تاسمه و معرب آن طسمه. (حاشیه ٔ برهان چ معین):
کنون آن باز پریده ست و مانده ست
بدستش تسمه ای و جفت زنگی.
سلطان ابویزید آل مظفر.
چو رگ زن ساعد سیمین اودید
به خود چون تسمه زین اندیشه پیچید.
شفائی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تسمه ای در سبال او می بست و او رابر بالای مردم در چرخ می آورد. (مزارات کرمان ص 30).
- تسمه ازگرده ٔ کسی کشیدن، دوال از پشت کسی برکشیدن. رجوع به دوال شود.
|| زغره ٔ پوستین و دوال نعلین. (دیوان السبه ٔ نظام قاری):
پوستین بخیه چو از جیب نماید بندند
تسمه از گوز گره بر بن ریشش ناچار.
نظام قاری (ایضاً ص 13).
بر گرد قاقم تسمه ز قندز
چون آبنوس است بر تخته ٔ عاج.
نظام قاری (ایضاً ص 53).
خلیلدان چو درآید به نطق با چمته
سلق ز تسمه زند بند بر زبان فصیح.
نظام قاری (ایضاً ص 54).
|| دوال نعلین. (البسه نظام قاری). || موی شانه کرده ٔ بالای پیشانی را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مصحف کسمه. (حاشیه ٔ برهان چ معین).


تسمه باز

تسمه باز. [ت َ م َ / م ِ] (نف مرکب) کنایه از دغاباز و فریب دهنده. (آنندراج):
تسمه بازی نیست چون سراج در بازار دهر
زین اسپی چون بسازد کم ز پالان خر است.
ملا طغرا (از آنندراج).
و رجوع به تسمه بازی شود.

گویش مازندرانی

پالان کل

برجستگی جلو و عقب پالان

فرهنگ عمید

پالان

پوشاک ضخیم آکنده از پشم یا کاه یا پوشال که بر پشت حیوانات بارکش می‌گذارند و بر روی آن بار می‌بندند یا سوار می‌شوند: آن یکی خر داشت و پالانش نبود / یافت پالان گرگ خر را درربود (مولوی: ۳۶)،

فرهنگ فارسی هوشیار

پالان

پوشاک ضخیم آکنده از پشم یا کاه یا پوشال که بر پشت حیوانات بارکش میگذارند


پالان گر

(صفت) پالان دوز.

فرهنگ معین

پالان دوز

(ص فا.) آن که پالان می دوزد، پالان گر.


تسمه

(تَ مِ) (اِ.) بند چرمی که بدان چیزی را بندند.، ~ از گُرده کسی کشیدن الف - کارهای پرمشقت به کسی تحمیل کردن. 2- کسی را مرعوب کردن.

معادل ابجد

تسمه عقب پالان

761

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری