معنی تسلط و برتری

حل جدول

تسلط و برتری

چیره شدن


فضیلت و برتری

مزیت، برتری


تسلط

چیره گی، سلطه، استیلا

لغت نامه دهخدا

برتری

برتری. [ب َ ت َ] (حامص مرکب) فضل. علاء. (دستوراللغه). علو. اعتلا. تفوق. رجحان. مزیت. بالاتری. اعلائی. ارفعی. رفعت. (یادداشت مؤلف). بزرگی. فزونی:
جز برتری نجویی گویی که آتشی
جز راستی نیابی گوئی ترازویی.
رودکی.
وگر باز گرددسوی شهریار
ترا برتری باشد از روزگار.
فردوسی.
سپاس از خداوند خورشید و ماه
که او داد بر برتری دستگاه.
فردوسی.
چو درویش نادان کند برتری
بدیوانگی ماند این داوری.
فردوسی.
بزرگی که فرجام آن تیرگی است
بدان برتری بربباید گریست.
فردوسی.
در برتری راه اهریمن است
که مرد پرستنده را دشمن است.
فردوسی.
ببر از همه گوی پیغمبری
که با او کسی را نبد برتری.
اسدی.
برپایه ٔ علمی برآی خوش خوش
برخیره مکن برتری تمنا.
ناصرخسرو.
نه ریبی بجز حکمتش مردمی را
نه عیبی بجز همتش برتری را.
ناصرخسرو.
فزونت رنج رسد چون به برتری کوشی
که مانده تر شوی آنگه که بر شوی بفراز.
مسعودسعد.
- برتری جستن، جویای رجحان و تفوق شدن:
ز بیدانشی جسته ای برتری
تو بد گوهری و ز سگ کمتری.
فردوسی.
همه رای تو برتری جستن است
نهان تو چون رنگ اهریمن است.
فردوسی.
یک بیت شعر یاد کنم زانکه رودکی
گرچه ترا نگفت سزاوار آن تویی
جز برتری نجویی گویی که آتشی
جز راستی نجویی گویی ترازویی.
فرخی.
نجوید کسی بر کسی برتری
مگر از طریق هنرپروری.
نظامی.
آنکه با خود برابرش کردی
زود باشد که برتری جوید.
سعدی.
- برتری دادن، تفضیل. ترجیح.
- برتری داشتن، تفوق.
- برتری کردن، ترفع. (دهار). بیشی کردن. فزونی کردن:
تو زیشان مکن بیشی و برتری
که گر ز آهنی بی گمان بگذری.
فردوسی.
|| کبر. تکبر.


تسلط

تسلط. [ت َ س َل ْ ل ُ] (ع مص) گماشته شدن. (تاج المصادر بیهقی). برگماشته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || دست یافتن. (زوزنی). بر کسی دست یافتن و غلبه کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). غالب گشتن و چیره شدن. (ناظم الاطباء). غالب شدن و دست یافتن بر کسی باقوت و قدرت. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). مسلطشدن بر کسی. (از المنجد): سلطه اﷲ علیهم فتسلط؛ چیره کرد و غالب نمود خدای او را بر ایشان پس چیره شد. غلبه و چیرگی و دست یافتگی. (ناظم الاطباء): تسلط و اقدام شیر مقرر است. (کلیله و دمنه). || استقلال و تصرف با قدرت و حکومت مستقل. (ناظم الاطباء).

مترادف و متضاد زبان فارسی

برتری

استیلا، اولویت، براعت، ترجیح، تفضل، تفوق، تقدم، رجحان، سبق، فضل، فضیلت، مزیت، منت، تفوق، تسلط، سلطه، چیرگی


تسلط

توانایی، قدرت، قوت، استیلا، تسخیر، تصرف، تفوق، چیرگی، سلطه، سیطره، غلبه، امیری، پادشاهی، پیشوایی، فرمانروایی، کیایی، احاطه، تبحر، خبرگی، مهارت،
(متضاد) متهور شدن، شکست خوردن، چیره‌شدن، غلبه یافتن، مسلط شدن

فرهنگ عمید

تسلط

مسلط شدن، چیره شدن، دست یافتن بر کسی یا چیزی،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تسلط

چیرگی، چیره دستی، چیره شدن

فرهنگ فارسی هوشیار

تسلط

دست یافتن

فرهنگ فارسی آزاد

تسلط

تَسَلُّط، چیره شدن، غالب گشتن، حاکم شدن،

فرهنگ معین

تسلط

(تَ سَ لُّ) [ع.] (مص ل.) چیره شدن، غلبه یافتن.

کلمات بیگانه به فارسی

تسلط

چیرگی

فارسی به عربی

تسلط

مقص، هیمنه

فارسی به ایتالیایی

تسلط

predominio

معادل ابجد

تسلط و برتری

1317

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری