معنی تسلا
لغت نامه دهخدا
تسلا. [ت َ س َل ْ لا] (ع، اِ) دلاسایی و خاطرنوازی. آسایش و اطمینان و خشنودی و شادکامی. (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج در ذیل تسلی آرد: سنجر کاشی تسلا و همچنین تعدا، هر دو به الف استعمال کرده:
گر زآنکه در این خجسته مطلب
اقبال توام دهد تسلا.
بنشینم و بر مراد خاطر
آسوده ز قیل و قال دنیا.
رجوع به تسلی شود.
حل جدول
دلدارى دادن
واحد سنجش چگالی شار مغناطیسی
دلدارى دادن
تسلا
واحد سنجش چگالی شار مغناطیسی
تسلا
از مخترعان رادیو
تسلا
واحدی در فیزیک
تسلا ، یکا
فرهنگ فارسی هوشیار
آسایش و اطمینان و خشنودی و شادکامی
برق و الکترونیک
تسلا
انگلیسی به فارسی
واژه پیشنهادی
اطلاعات عمومی
نیکولا تسلا
مترادف و متضاد زبان فارسی
دلجویی کردن، دلداری دادن، تسلا بخشیدن، آرامشبخشیدن، نواختن،
(متضاد) آزردن
معادل ابجد
491