معنی تز دکتری

حل جدول

لغت نامه دهخدا

دکتری

دکتری. [دُ ت ُ] (حامص) دکتر بودن. اجتهاد. دکترا. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به دکتر شود.


تز

تز. [ت ِ] (فرانسوی، اِ) مأخوذ از یونانی بمعنی پیشنهاد، تکلیف، موضوع و مسئله، مطلب، مبحث، موضوع بحث. || موضوعی که کسی برای اثبات آن کتباً یا شفاهاً بکوشد. (فرهنگ فارسی معین). موضوعی که در ملاء عام در مدارس و مدارس عالیه طرح کنند و به ثبوت آن بپردازند. (فرهنگ فرانسه بفارسی نفیسی). || رساله ای که دانشجو پس از فراغ تحصیل تألیف کند و از مطالب آن در جلسه ای دفاع نماید. پایان نامه. رساله ٔ دکتری. (فرهنگ فارسی معین).

تز. [ت َ] (اِ) مرغکی بود کوچک و لونش خشینه بود و نیک نتواندپریدن و در گلستانها بیشتر بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 170). نام مرغی بود که بیشتر در بوستانها بود ونیکو نتواند پرید و آوازک حزین داشته باشد. و در جثه و لون مانند خشینه بود. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی). نام مرغکی است خوش آواز و کم سکون و بیشتردر گلستانها می باشد و آنرا به عربی صعوه میگویند. (برهان) (از ناظم الاطباء). مرغکی است خوش آواز در بوستان آوازی حزین دارد. (انجمن آرا) (آنندراج). مرغکی باشد کوچک و بانگی برنگ گنجشک کند و برجهنده و نیک نتواند پرید و نشاطی بود و در گلستانها بیشتر بود و نوای خوش زند و در بعضی مواضع آنرا توذ گویند و به زبان اصفهانی ترمذ گویندش. (فرهنگ اوبهی):
چون لطیف آید بگاه نوبهار
به بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز.
رودکی (از لغت فرس).
|| کل و کچل را گویند یعنی سری که زخم یا جای زخم در آن باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). کچل. (فرهنگ رشیدی). کل و کچل. (ناظم الاطباء). ریختگی موی سر از ضعف یا پیری... و امروز تاس گویند با تبدیل فتحه به الف و زاء به سین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
نخواهم مغز گوز از بهر آنرا
که مغز گوز خوردن سرکند تز.
سوزنی.
|| دندانه ٔ کلید را نیزگویند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ اوبهی).بمعنی دندانه ٔ کلید به نون و زای فارسی است. (فرهنگ رشیدی). دانه ٔ کلید که در برهان آورده غلط است به نون و زای فارسی است یعنی نژ... (انجمن آرا) (آنندراج):
دهکار بی دهست و شتربان بی شتر
پالان بی خر است و کلیدی تهی ز تز.
(از فرهنگ اوبهی).
و رجوع به تژ و تژه و تزه و نژ شود. || برگ نوبر را گویند. (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). برگ نو برآمده از درخت را هم گفته اند. (برهان). بمعنی برگ نو برآمده در برهان است، در رشیدی نیست. (انجمن آرا) (آنندراج).

فرهنگ عمید

تز

پرنده‌ای کوچک و خوش‌آواز شبیه گنجشک، صعوه: چون لطیف آید به گاه نوبهار / بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز (رودکی: ۵۲۳)،

تاس، کل، کچل،

تژ

فرهنگ فارسی هوشیار

دکتری

دکتر بودن اجتهاد دکترا.


تز

پیشنهاد، تکلیف، مطلب، مبحث، موضوع، مسئله

مترادف و متضاد زبان فارسی

دکتری

اجتهاد، پزشکی، طبابت

فارسی به عربی

تز

اطروحه

گویش مازندرانی

تز

تیز بران

فرهنگ معین

آنتی تز

(تِ) [فر.] (اِ.) دومین طرف از مجموعه تز، آنتی تز و سنتز، وجود یا قضیه ای که در برابر تز قرار می گیرد یا آن را نقض می کند، برابرنهاد.


تز

(تَ) (اِ.) پرنده ای به اندازه گنجشک که آوازی خوش دارد؛ صعوه.

معادل ابجد

تز دکتری

1041

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری