معنی تزریق ژل
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
تزریق. [ت َ] (مص) ریا و نفاق و دروغ و کسی را به ریا ونفاق و دروغ نسبت کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج).
تزریق. [ت َ] (مص) درچکانیدن. داخل کردن داروی مایع در زیر پوست بدن یا در داخل رگ بوسیله ٔ سوزن مخصوص آمپول زدن. (فرهنگ فارسی معین).
تزریق کردن
تزریق کردن. [ت َ ک َ دَ] (مص مرکب) درچکانیدن داروی مایع در زیر جلد، یا در داخل عضله یا ورید انسان و حیوان بیمار. تزریق. و رجوع به تزریق شود.
تزریق بیان
تزریق بیان. [ت َ ب َ] (ص مرکب) کاذب و دروغگو. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به تزریق شود.
فرهنگ عمید
داخل کردن داروی محلول در زیر پوست بدن یا درون رگ بهوسیلۀ سوزن توخالی، آمپول زدن،
مترادف و متضاد زبان فارسی
آمپول زدن، زرق، آمپولزنی، تنقیه
واژه پیشنهادی
فارسی به عربی
حقن، صب، طلقه، نقل
فرهنگ فارسی هوشیار
داخل کردن داروی مایع در زیر پوست بدن یا داخل رگ بوسیله سوزن مخصوص، آمپول زدن
معادل ابجد
1747