معنی ترهیب

لغت نامه دهخدا

ترهیب

ترهیب. [ت َ] (ع مص) ترسانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (غیاث اللغات) (آنندراج). || بد حال شدن ناقه از رفتن بعد از آن بحال آمدن آن از خوردن علف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).


ابوالعظیم

ابوالعظیم. [اَ ب ُ ل ع َ] (اِخ) ابن عبدالقوی منذری زکی الدین (کذا) متوفی به سال 656 هَ. ق. او راست: کتاب ترغیب و ترهیب. (کشف الظنون).


بیم دادن

بیم دادن. [دَ] (مص مرکب) ترسانیدن. بیم کردن. هراسانیدن. تهدید. اخافه. انذار. نذر. ترعیب. ترعاب. توعد. ایعاد.تخویف. تحذیر. ترهیب. (یادداشت مؤلف):
مرا بیم دادی که در پای پیل
بسایم تنت را چو دریای نیل.
فردوسی.

حل جدول

ترهیب

ترساندن


ترسانیدن

ترهیب


ترساندن

تهدید، ترهیب


بیم دادن

ترسانیدن، هراسانیدن، تهدید، ترعیب، ترهیب، انذار، اخافه، بیم کردن

فرهنگ فارسی آزاد

ترهیب

تَرْهِیب، ترسانیدن،

فرهنگ معین

ترهیب

(مص م.) ترسانیدن، (مص ل.) بدحال شدن. [خوانش: (تَ) [ع.]]

فرهنگ عمید

ترهیب

ترسانیدن،

فرهنگ فارسی هوشیار

ترهیب

ترسانیدن


ترهیبات

(مصدر اسم) جمع ترهیب

واژه پیشنهادی

مترادف و متضاد زبان فارسی

تقویت

استحکام، استوارسازی، پشتیبانی، تحکیم تشدید، تشیید، نیرودهی، نیرومندی، تایید، ترهیب،
(متضاد) تضعیف، شقی


تایید

اثبات، اذعان، تسجیل، تصدیق، تصویب، صحه‌گذاری، صوابدید، قبول، گواهی، مرافقت، هم‌صدایی،
(متضاد) تکذیب، استواری، پشتیبانی، ترهیب، تقویت، کمک کردن، یاوری، یاریگری، یاری کردن، توفیق، عنایت

معادل ابجد

ترهیب

617

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری