معنی ترشح آب

حل جدول

ترشح آب

شتک

تراوش

فرهنگ فارسی هوشیار

ترشح آب

پشنچش


ترشح کردن آب

اشپیختن


ترشح

تراوش، بارش کم، تراویدن

لغت نامه دهخدا

ترشح

ترشح. [ت َ رَش ْ ش ُ] (ع مص) قوت رفتار گرفتن شتربچه با مادر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد): ترشح الفصیل، اذا قوی علی المشی مع امه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || جاری شدن آب از میان سنگها. (از المنجد). تراویدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (آنندراج) (غیاث اللغات). تراوش و تراویدگی. (ناظم الاطباء). بتراویدن آب. (زوزنی). || لیسیدن مادر رطوبت بچه را پس از تولد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || شایسته شدن مرد بکاری. (از المنجد). || و نیز ترشح در همه ٔ معانی ترشیح بطور مطاوعت استعمال می گردد. رجوع به ترشیح شود. (ناظم الاطباء). || (اِ) رطوبت. نم:
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه مُوَسْوِس شد.
حافظ.
|| مجازاً بمعنی اندک بارش. (غیاث اللغات) (آنندراج). باران اندک. (ناظم الاطباء). || (اِمص) خوی کردگی. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح طب) خارج شدن هر مظروف مایعی از جدار ظرف خود بطور قطره های بسیار کوچک، مانند ترشح خون و ترشح صفرا و جز آن. (ناظم الاطباء).

فرهنگ فارسی آزاد

ترشح

تَرَشُّح، تراوش کردن قطرات ریز، جریان یافتن و ریزش آب یا مایع دیگر،

فرهنگ عمید

ترشح

تراویدن
پاشیده شدن مایعات به لباس یا بدن و مانند آن،
تراوش آب از خلال سنگ یا چیز دیگر،
[قدیمی] به‌تدریج قوت گرفتن، توانا شدن، و شایستگی حاصل کردن برای کاری،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ترشح

تراوش

کلمات بیگانه به فارسی

ترشح

تراوش

مترادف و متضاد زبان فارسی

ترشح

تراوش، نشت، تراویدن

فارسی به عربی

ترشح

افراز، رش


صدای ترشح

بقعه

فارسی به ایتالیایی

ترشح

infiltrazione

فرهنگ معین

ترشح

تراویدن، پاشیده شدن. [خوانش: (تَ رَ شُّ) [ع.] (مص ل.)]

معادل ابجد

ترشح آب

911

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری